شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۷۶ مطلب با موضوع «اهل‌بیت عصمت و طهارت :: امام علی علیه‌السلام» ثبت شده است

امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین

خطوط آخر نهج البلاغه ریخت به خاک
چکید خون خدا در ادامه روی زمین

خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تو
گرسنگان "حجاز" و "یمامه" روی زمین۱

زمان به خواب ببیند که باز امیرانی
رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین:

«مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان
مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین...»۲

#محمدمهدی_سیار

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. چگونه سیر بخوابم در حالی که شاید در "حجاز" یا "یمامه" گرسنه‌ای حسرت نانی بَرَد. (نهج البلاغه: نامه ۴۵)

۲. بدانید که امام شما بسنده کرده از دنیا به دو جامه‌اش و از خوراک‌ها به دو قرص نانش. (همان منبع)

جان با هیجان گِرد سرش می‌گردید
پروانه‌ی دل دور و برش می‌گردید
در عمرِ کمِ زمامداریِ علی
اسلام، به گِرد محورش می‌گردید


آفاق کجا نور جَلی را حس کرد؟
آرامش صبح اَزَلی را حس کرد؟
جز پنج بهار فرصت زود گذر
کی طعم عدالت علی را حس کرد؟


دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستاره‌ی سهیل از تو گرفت
ای روح دعا بعد تو شد عالمتاب
انوار دعایی که کمیل از تو گرفت


زیبایی چشمه‌سار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
در کوفه‌ی بی‌وفا صبوری می‌کرد
با آن‌که همیشه خار در چشمش بود


شد تنگ غروب و بر دلم آه نشست
در دامن شب ستاره با ماه نشست
شیون ز کبوتران چاهی برخاست
فریاد تو وقتی به دل چاه نشست


برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
ذکر لب او «فُزتُ و رَبِّ الکعبه» است
در حال سجود، رستگاری این است


در چشم من آئینه علی، آب علی‌ست
مهتاب علی، مهر جهانتاب علی‌ست
خون سر او، کنار سجّاده نوشت
«مظلوم‌ترین شهیدِ محراب علی‌ست»


دریا بود و گهر به ساحل می‌داد
انگشتری خویش به سائل می‌داد
از کیسه‌ی نان خشک می‌کرد افطار
از کاسه‌ی شیر خود به قاتل می‌داد


گفتند: که پیش از عدم آمد به وجود
آن صدرنشین مسند غیب و شهود
یک روز طلوع کرد از کعبه‌ی عشق
یک روز غروب کرد در حال سجود


ای روح کرم که مظهر احسانی
«آنی» که اشاره کرد «حافظ» آنی
خورشیدی و ذرّه پروری آیینت
آیینه‌ی «هَل اَتی عَلَی الاِنسانی»


ای نام تو «دافِعُ النِّقَم» یا مولا
وی یاد تو «سابغُ النّعَم» یا مولا
ای چشم خدا، گوشه‌ی چشمی، که گرفت
آیینه‌ی دل، غبارِ غم یا مولا


مطلوب تمام اولیاء مطلب اوست
آیات توکّل و رضا بر لب اوست
رایات قیام و صلح و صبر و ایثار
بر دوش حسین و حسن و زینب اوست

#محمدجواد_غفورزاده
#از_کعبه_تا_محراب

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

به‌جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

به‌جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که می‌تواند که به‌سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

به دو چشم خون‌فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیام‌ها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای‌گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو نای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
 
#سیدمحمدحسین_شهریار

کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید
به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید

توان دیدن اشک یتیم در من نیست
نثار خرمن جان علی، شرر نکنید

اگر چه قاتل من کرده سخت بی‌مهری
به چشم خشم، به مهمان من نظر نکنید

اگر چه بال و پرکودکان کوفه شکست
شما چو مرغ، سر خود به زیر پر نکنید

از آن خرابه که شب‌ها گذر گه من بود
بدون سفرۀ خرما و نان گذر نکنید

به پیرمرد جذامی سلام من ببرید
ولی ز مرگ من او را شما خبر نکنید

#علی_انسانی
#دل_سنگ_آب_شد

ای خواب به چشمی که نمی‌خفت بیا
 ای خنده به غنچه‌ای که نشکفت بیا
 دیوار و در کوفه زبان شد که مرو
 امّا چه کنم فاطمه می‌گفت بیا

#علی_انسانی

به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید
برای مرگ علی دست بر دعا ببرید

نیاز نیست مداوا کنید زخم مرا
بر آن مریض خرابه‌نشین دوا ببرید

اگر بناست تسلی دهید بر دل من
برای قاتل سنگین دلم غذا ببرید

دلم برای یتیمان کوفه تنگ شده
کمک کنید مرا در خرابه‌ها ببرید

جنازه‌ی من مظلوم را چو مادرتان
شبانه، مخفی و آرام و بی‌صدا ببرید

سلام گرم مرا در خرابه‌ها دل شب
بر آن یتیم که خوابیده بی‌غذا ببرید

به ملک خویش ز بیگانگان غریب‌ترم
مرا به دیدن یاران آشنا ببرید

سلام من به شما ای فرشتگان خدا
به نزد فاطمه با خود مرا شما ببرید

#غلامرضا_سازگار
#نخل_میثم

پیامبراعظم(صلوات‌الله‌علیه‌وآله):
عُنْوَانُ صَحیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أبی‌طالِبٍ علیه‌السلام
عنوانِ نامه اعمال مؤمن در روز قیامت، محبت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام است.
بشارة المصطفى،‏ ج۲، ص۱۵۴


ایمان قدحی زلال از جام علی‌ست
بر شانۀ آسمان رد گام علی‌ست
پروندۀ مؤمنان چو تابنده شود
بر تارک آن تلألؤ نام علی‌ست

#حسین_ابراهیمی

اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت
علی جراحت سر را همیشه در دل داشت

نه پنج سال خلافت، که پیش از آن هم نیز
دلی به سینه چنان مرغ نیم بسمل داشت

دمی که آینهٔ آب چاه را می‌دید
هزار حنجره فریاد در مقابل داشت

بلند دست کریمش ز دیده پنهان بود
چو بوته‌ای که در آغوش خاک حاصل داشت

به نخل عاطفه اش دست هیچ کس نرسید
به ذره چون دل خورشید، مِهر کامل داشت

اگر شبانه به اطعام سائلان می‌رفت
-به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت

پس از شهادت زهرا، علی ز عمق وجود
همیشه در دل خود انتظار قاتل داشت

#غلامرضا_شکوهی
#فصل_شهادت

علی آن شیر خدا شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب

شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سرالله است

شب شنیده ست مناجات علی
جوشش چشمه عشق ازلی

اشکباری که چو شمع بیزار
می‌فشاند زر و می‌گرید زار

دردمندی که چو لب بگشاید
در و دیوار به زنهار آید

کلماتی چو دُر آویزه گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش

فجر تا سینه آفاق شکافت
چشم بیدار علی خفته نیافت

روزه داری که به مهر اسحار
بشکند نان جوین در افطار

ناشناسی که به تاریکی شب
می‌برد شام یتیمان عرب

پادشاهی که به شب برقع پوش
می‌کشد بار گدایان بر دوش

تا نشد پردگی آن سر جلی
نشد افشا که علی بود علی

شاهبازی که به بال و پرِ واز
می‌کند در ابدیت پرواز

شهسواری که به برق شمشیر
در دل شب بشکافد دل شیر

عشقبازی که هم آغوش خطر
خفت در خوابگه پیغمبر

آن دم صبح قیامت تاثیر
حلقه در شد از او دامنگیر

دست در دامن مولا زد در
که علی بگذر و از ما مگذر

شال شه واشد و دامن به گرو
زینبش دست به دامن که مرو

شال می‌بست و ندایی مبهم
که کمربند شهادت محکم

پیشوایی که ز شوق دیدار
می‌کند قاتل خود را بیدار

ماه محراب عبودیت حق
سر به محراب عبادت منشق

می‌زند پس لب او کاسه شیر
می‌کند چشم اشارت به اسیر

چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست

در جهانی همه شور و همه شر
ها عَلیٌ بَشرٌ کَیفَ بَشَر

شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی

 #سیدمحمدحسین_شهریار
#فصل_شهادت

دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود
سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود

شب تودیع تو از جوش ملک غوغا شد
وحی نازل شده و روح فرود آمده بود

به تمنّای حضور تو ز بام ملکوت
پیک قدسی به سلام و به درود آمده بود

آن شب از سرخی خون تو شفق رنگین شد
فجر حیرت زده با روی کبود آمده بود

جان ما بودی و بدرود جهان می‌گفتی
آن شب قدر که مسجد به سجود آمده بود

به امید کرمی پیک اجل این همه راه
به گدائی به در خانۀ جود آمده بود

ای گره خورده حیات دو جهان با نفَسَت
مرگ آن شب به سراغ تو چه زود آمده بود

غمت این بود که در خانۀ بی‌فاطمه باز
محشر تازه‌ای آن شب به وجود آمده بود

می‌شنید از گل لب‌های تو الله الله
شاهد غیب که از بزم شهود آمده بود

#محمدجواد_غفورزاده