شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳ مطلب با موضوع «خاندان عصمت و طهارت :: حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام» ثبت شده است

صبح صادق که می‌دمد دل من
سر خوش از بادۀ حضور شود
از تماشای جلوه‌زار پگاه
مثل آیینه غرق نور شود

نغمۀ آسمانی توحید
می‌شود در فضا طنین‌انداز
می‌پرد باز پلک دل که: خدا
کرده درهای آسمان را باز

می‌وزد از مناره عطر اذان
سمتِ این بارگاه نورانی
دل من با فرشتگان خدا
می‌پرد در فضای روحانی

به نماز ایستاده مُلک و مَلَک
اقتدا می‌کنم به حضرت او
جانم از شوق دوست سرشار است
دلم از گرمی محبّت او

آسمان و زمین به گاه قنوت
با من «أمّن یجیب» می‌خواند
فارغ از خویش و فارغ از عالم
دل من از حبیب می‌خواند

بیشتر از همیشه صحن و رواق
از شمیم حبیب سرشار است
حرمش بوی کربلا دارد
بس‌که از عطر سیب سرشار است

رنگ و بوی حسین را دارد
فطرت پاک او اگر حسنی‌ست
از فروزنده گوهرش پیدا‌ست
که تبار عقیق او یمنی‌ست...

در مدارش به گردش آورده‌ست
آفتاب وِلا سه اختر را
قدر او، حُرمت دگر بخشید
«حمزه» و «طاهر» و «مطهّر» را

از سه خورشید، نور می‌گیرد
حرم با شکوه این وادی
حجّت هشتم و امام نهم
وز عنایات حضرت هادی

طائر پر شکستۀ ‌دل من
شده عمری کبوتر حرمش
مهرش از جان ما مبادا دور
وز دل ما جدا مباد غمش

#محمدعلی_مجاهدی

از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت

خواندند اهل معرفت او را «نگین ری»
با آنکه نام و شهرت «عبدالعظیم» داشت

از شهربند رنج و غم، آزاد می‌شود
هر کس که پاس بندگی آن حریم داشت

این یاس گلشن «حسن»، این عاشق «حسین»
با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت

گل‌واژۀ حدیث از آ‌ن لعل جان‌فزا
عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت

از محضر سه حجّت معصوم فیض برد
یعنی که ره به چشمۀ فوز عظیم داشت

مثل کبوتران حرمخانۀ «رضا»
روحی در آستان ولایت مقیم داشت

شاگرد پاک‌باختۀ مکتب «جواد»
دستی پر از کرامت و طبعی کریم داشت

از پرتو هدایت «هادی» اهل بیت
راهی به آستان خدای رحیم داشت

ایمان خویش را به امامش ارائه کرد
با آن‌که جان روشن و قلب سلیم داشت...

طور تجلّی سه امام هُمام را
او درک کرده بود و مقام کلیم داشت

شب تا به صبح شعر «شفق» را مرور کرد
مرغ سحر که زمزمۀ «یا کریم» داشت

#محمدجواد_غفورزاده

کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفته‌ست
صراط را ز همین راه مستقیم گرفته‌ست

تو از عشیرهٔ عشقی، تو از قبیلهٔ قبله
که عطر، مرقدت از جنّت‌النعیم گرفته‌ست

گدای کوی تو امروزه نیستم من و، دانی
سرم به خاک درت، اُنس از قدیم گرفته‌ست

همیشه سفرهٔ دل باز کرده‌ام به حضورت
که فیض باز شدن غنچه از نسیم گرفته‌ست

همیشه عید حقیر است در برابر معبود
به جز تو کی سِمَت عبد، با عظیم گرفته‌ست

بر این بهشت مجسّم قَسَم که زائر صحنت
به کف براتِ نجاتِ خود از جحیم گرفته‌ست

مَلَک غبار، ز قبر تو تا نَرُفته نرَفته
در این مقام، فلک خویش را مقیم گرفته‌ست

چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم؟
که هر کبوتر تو ذکر «یا کریم» گرفته‌ست

کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر
که رنگ و بو حرم تو از آن حریم گرفته‌ست

#علی_انسانی