پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی...
در دلم جا کردی و کردی مرا از من تهی
تا مرا از هستی خود در گمان انداختی
شعلۀ حسن تو دوش افروخت دلها را چون شمع
این چه آتش بود کِامشب در جهان انداختی...
دیده از خواب عدم نگشوده، گردیدند مست
چون ندای «کُن» به گوش انس و جان انداختی
سوی «أو أدنی» روان گشتند مشتاقان وصل
تا خطاب «إرجعی» در ملک جان انداختی...
#فیض_کاشانی
#سیری_در_قلمرو_شعر_توحیدی
- ۰ نظر
- ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۱۸