ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
با زهر، دلت دشت شقایق گردید
با تیر، جنازۀ تو گلباران شد
#محمدجواد_غفورزاده
- ۰ نظر
- ۰۶ آبان ۹۶ ، ۰۹:۵۰
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
با زهر، دلت دشت شقایق گردید
با تیر، جنازۀ تو گلباران شد
#محمدجواد_غفورزاده
آمدی در جمع ما، ویرانه بوی گل گرفت
آمدی بام و در این خانه بوی گل گرفت
آن شب قدری که شمع جمع مشتاقان شدی
تا سحر خاکستر پروانه بوی گل گرفت
من که با افسون گفتار تو میرفتم به خواب
از لبت گل ریختی افسانه بوی گل گرفت
گرچه لبهای تو را بوسید جام شوکران
از نگاهت ساغر و پیمانه بوی گل گرفت
پرده از آن حسنِ یوسف چون گرفتی، خاطرم
بوی ریحان بهشتی یا نه بوی گل گرفت
بر سرم دست نوازش تا کشیدی چو نسیم
گیسویم عطر محبت، شانه بوی گل گرفت
#محمدجواد_غفورزاده
#سلام_بر_حسین
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
گلاب گریهام در ساغر چشم
گرفته رنگ و بوی کربلایت
جدایی بین ما افتاد و هرگز
نیفتادم چو اشک از چشمهایت
در ایام جدایی در همه حال
به دادم میرسد دستِ دعایت
بلاگردان عالم! رو مگردان
از این عاشقترین درد آشنایت
به دامن ریختم یک بوستان گل
ز اشک دیده دارم رونمایت
بیا بنشین و بنشان آتش دل
دلم چون غنچه تنگ است از برایت
«عزیزم کاسۀ چشمم سرایت
میون هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی باز
نشیند خار مژگانم به پایت»
من ای گل! نکهت از بوی تو دارم
شمیم از گلشن روی تو دارم...
حضور قلب بر سجادۀ عشق
ز محراب دو ابروی تو دارم
من از بین تمام دیدنیها
هوای دیدن روی تو دارم
به خوابم آمدی ای بخت بیدار
که دیدم سر به زانوی تو دارم
گل آتش کجا بودی که حیرت
من از خاکستر موی تو دارم
بیابان گردم و چون مرغ یاحق
تمام شب هیاهوی تو دارم
«به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم
به دل مهر مَهِ روی تو دارم
مه من، کعبۀ من قبلۀ من
تویی هر سو، نظر سوی تو دارم»
تو که از هر دو عالم دل ربودی
کجا بودی که پیش ما نبودی
تو در جمع شهیدان خدایی
یگانه شاهد بزم شهودی
به سودای وصالت زنده ماندیم
به اُمّیدِ سلامی و درودی
ببوسم روی ماهت را که امشب
ز پشت ابر غیبت رخ نمودی
تو با یک جلوه و با یک تبسّم
دَر جنّت به روی ما گشودی
مپرس از نوگل پژمردۀ خود
چرا نیلوفری رنگ و کبودی
به شکر دیدن صبح جمالت
بخوانم در دل شبها سرودی
«اگر دردم یکی بودی چه بودی
اگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی
از این دو، گر یکی بودی چه بودی»
تو بودی چشم بیدار محبّت
که عالم شد خریدار محبّت
به سودای تماشای تو افتاد
به باغ گل سر و کار محبت
به امید بهار جلوۀ تو
پرستو شد پرستار محبّت
محبّت تا ابد خون گریه میکرد
نمیشد گر غمت یار محبّت
سرت نازم که از شوق شهادت
کشیده دوش تو بار محبّت
چه حالی داشتند آنان که دیدند
سرت را بر سر دار محبّت
از آن روزی که در قربانگه عشق
مرا بردی به دیدار محبّت
«دلی دارم خریدار محبّت
کز او گرم است بازار محبّت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبّت»
به جز روی تو رؤیایی ندارم
به جز نام تو نجوایی ندارم
به جز گلگشت بستان خیالت
سر سیر و تماشایی ندارم
بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان
که من از شعله پروایی ندارم
بیابان گردم و اندوهم این است
که پای راه پیمایی ندارم
مرا اعجاز عشقت روح بخشید
به غیر از تو مسیحایی ندارم
یک امشب تا سحر مهمان ما باش
که من امّید فردایی ندارم
«به سر غیر از تو سودایی ندارم
به دل جز تو تمنّایی ندارم
خدا داند که در بازار عشقت
به جز جان هیچ کالایی ندارم»...
#محمدجواد_غفورزاده
#سلام_بر_حسین
جلوهگر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر
میتراوید از دل صحرای سوزان بوی عشق
موج میزد عطر انفاس مسیحا در غدیر
چتر زرین آفتاب آورد و ماه از آسمان
نقره میپاشید بر دامان صحرا در غدیر
رودها با یکدگر پیوست کمکم سیل شد
«موج میزد سیل مردم مثل دریا در غدیر»
هدیه جبریل بود« الیوم اکملت لکم»
وحی آمد در مبارکباد مولی در غدیر
با وجود فیض «اَتمَمتُ علیکم نِعمتی»
از نزول وحی غوغا بود، غوغا در غدیر
بر سر دست نبی هر کس علی را دید گفت:
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر
آی ابراهیمیان! در موسم حج وداع
این خلیل بتشکن، این مرد تنها در غدیر
سرنوشت امت اسلام را ترسیم کرد
غنچه لبهای پیغمبر که شد وا در غدیر
بر لبش گل واژه «من کنت مولا» تا نشست
گلبُن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر
منزلت بنگر! که چون هارون امام راستان
لوح ده فرمان گرفت از دست موسی در غدیر
بوی پیراهن شنید آن روز یعقوب صبور
یوسف گمگشتهاش را کرد پیدا در غدیر
زمزم توحید جوشید از دل آن آبگیر
نخل ایمان سبز شد از صبح فردا در غدیر
«برکه خورشید» در تاریخ نامی آشناست
شیعه جوشیدهست از آن تاریخ آنجا در غدیر
بعد از این اشراق صبح صادق از این منظر است
پیش از این گر شام یلدا بود، یلدا در غدیر
فطرت حقجوی ما را دید و عهدی تازه بست
رشته پیوند با عترت دل ما در غدیر
دست در دست دعا دارند گلهای امید
تا بگیرد این نهال آرزو پا در غدیر
گرچه در آن فصل بارانی کسی باور نداشت
میتوان انکار دریا کرد حتی در غدیر
باغبان وحی میدانست از روز نخست
عمر کوتاهیست در لبخند گلها در غدیر
دیدهها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند
این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر؟
از علی مظلومتر تاریخ آزادی ندید
چون شکست آیینه «من کنت مولا» در غدیر
دل درون سینهاش در تاب و تب بود ای دریغ
کس نمیداند چه حالی داشت زهرا در غدیر...
#محمدجواد_غفورزاده
#خورشید_کعبه
امام هادی (علیهالسلام)
اَلشَّاکِرُ أَسْعَدُ بِالشُّکْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتِی أَوْجَبَتِ الشُّکْرَ لِأَنَّ النِّعَمَ مَتَاعٌ وَ الشُّکْرَ نِعَمٌ وَ عُقْبَى
شخص شکرگزار به سبب شکر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتی که باعث شکر شده است؛ زیرا نعمت، کالای دنیا است و شکرگزاری، نعمت دنیا و آخرت است.
تحف العقول، ص۵۱۲
تا دل به سپاس میسپاری ای دوست
از نعمت و ناز، بهره داری ای دوست
خواهی به سعادت برسی، در دو جهان
غفلت مکن از شکرگزاری ای دوست
#محمدجواد_غفورزاده
امام حسین (علیهالسلام)
مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ
خدایا! چه یافت آن که تو را گم کرد؟! و چه گم کرد آن که تو را یافت؟!
دعای عرفه
تا نام تو را دلم ترنّم کردهست
با یاد تو، چون غنچه تبسّم کردهست
«گم کرد تو را» هر که، چه را یافته است؟
هر کس که «تو را یافت» چه را گم کردهست؟
#محمدجواد_غفورزاده
شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت میکنم
تا که بگزارم نماز عشق، نیت میکنم
ای ولایت شرط توحید تمام عاشقان!
با تولای تو، من تجدید بیعت میکنم
در حریم حضرت خورشید، جای ذره نیست
از حضور خود در این درگاه حیرت میکنم
تا نگاهم میکنند آیینهها از هر طرف
شرم از آیینۀ قرآن و عترت میکنم
من که سنگینبارم از بسیاری جرم و گناه،
خواهش بال کبوتر با چه جرأت میکنم؟
نعمت قرب جوارت را به من بخشیدهاند
در بهشت آرزو کفران نعمت میکنم
ای شنیده با صبوری درد دلهای مرا
اشک اگر بگذارد امشب با تو صحبت میکنم
من که با فرمانبری از نفس عادت کردهام،
کی به خود میآیم آخر، کی عبادت میکنم؟
خط نزن اسم مرا با صد خطا پشت خطا
من دلِ هر جایی خود را نصیحت میکنم
«سورۀ یوسف» که خواندم، آیه شد «هشتاد و هشت»
بارها این آیه را با خود تلاوت میکنم
شک ندارم «با کریمان کارها دشوار نیست»
گر نشد کامم روا، خود را ملامت میکنم
این خریداران یوسف، دست پُر آوردهاند
من تهیدستم چرا بیهوده قیمت میکنم؟
تا نسوزد بیگناهی از شرار آهِ من
میروم از جمع بیرون، با تو خلوت میکنم
تا نصیب من شود توفیق ترک معصیت
چشم خود را چشمۀ اشک ندامت میکنم
تا نگردد در مقام عرض حاجت، ناامید
با دل خود بعد از این اتمام حجت میکنم
یک قدم تا آسمان ماندهست از شهر بهشت
من زغفلت آرزوی باغ جنت میکنم
میروم سمت «مصلّی»، میرسم تا «پنجراه»
یعنی از پایین پا قصد زیارت میکنم
گر که زنگ ساعتِ صحن تو بیدارم کند
توبه در باقی عمر ازخواب غفلت میکنم
گر که دستم را بگیری، مثل خُدّام حرم
بعد از این خدمت به قدر استطاعت میکنم
بس که تو زود آشنایی ای امام مهربان
من کجا در محضرت احساس غربت میکنم؟
«یک سلامم را اگر پاسخ بگویی، میروم
لذتش را با تمام شهر، قسمت میکنم»
تا بریزم گاهگاهی سرمه در چشم غزل
من به گرد راه زوّارت قناعت میکنم
تا بماند قصۀ صیاد و آهو جاودان
بیپناهان را به پابوس تو دعوت میکنم
در کنار پنجره فولادتان با اشک چشم
مینویسم «یا علی» و رفع زحمت میکنم
#محمدجواد_غفورزاده
#آیه_۸۸
دل در حرم تو، خویش را گم کردهست
یعنی عوض گریه، تبسم کردهست
موسای کلیم نیست این دل، اما
بیواسطه با شما تکلم کردهست
#محمدجواد_غفورزاده
امام صادق (علیهالسلام):
إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَیَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ
هنگامی که روز قیامت فرا رسد، خدای عَزَّ وَ جَلَّ مردمان را در صحرایی وسیع و هموار جمع میکند و مقدمات سنجش اعمال فراهم میشود. پس خون شهیدان با قلم عالمان سنجیده میشود و قلم عالمان بر خون شهیدان برتری مییابد.
من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۹
از علم شود مرد خدا حقبینتر
عطر نفسش ز باغِ گل رنگینتر
سنجند اگر مداد دانشمندان
از خون شهید میشود سنگینتر
#محمدجواد_غفورزاده
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
گفتند که ذوالفقار او را دو دَم است
تا مرز میان حقّ و باطل باشد
#محمدجواد_غفورزاده