شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۲۱ مطلب با موضوع «سایر موضوعات :: مدافعان حریم اهل بیت علیهم‌السلام» ثبت شده است

چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانی‌ات آه، جانماز سحر است
شب با همۀ سیاهی‌اش خواهد مرد
جانبازی تو زمینه‌ساز سحر است

#رضا_محمدصالحی

این قصۀ غیرِ قابلِ تأویل است
در مکتبِ ما، هراس و شک تعطیل است
گو تیغ به دستِ هرکه باشد، باشد
ما حنجرمان حنجر اسماعیل است

#حمید_زارعی

چشم تو خراب می‌شود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
آرامش چشمان علی‌اکبری‌ات
انداخته اضطراب در لشکر کفر

#رضا_محمدی

ای تیغ عشق! از سر ما دست برمدار
دردسر است سر که نیفتد به پای یار

از نو رسیده است خبرهای داغ ... آه
از نو رسیده است خبرهای داغدار

تو سر رسیده‌ای و ورق خورده سررسید
شد ابرویت هلال محرم در این دیار

آخر چگونه زیسته بودی که داده جان
جان دادنت به پیکر بی‌روح روزگار

آخر چگونه زیسته بودی که برده‌ای
از چنگ این زمانه چنین مرگ شاهوار

در چشم‌های حسرتیان خیره مانده‌ای
شرم از تو کشتمان، نگهت را نگاه دار

آتش زدی به جان جهانی، چه کرده‌ای
با آن نگاه نافذ آتش به اختیار!

#محمدمهدی_سیار

ماییم در انحصار تن زندانی
ما هیچ نداریم به جز حیرانی
اما تو سری و می‌روی دست به دست
سرگردانی کجا و «سر» گردانی!

#محمدحسین_ملکیان

از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق‌تری از من

دلبسته‌ات بودم من و دلبسته‌ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من

آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من»

رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمانِ تری از من

«فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظا» خواندم که برگردی
برگشته‌ای با حال و روز بهتری از من

من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده‌های زخمی‌ات دل می‌بری از من

عاشق‌ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...

#سیده_تکتم_حسینی
#شهادت‌نامه

آرامش موّاج دریا چشم‌هایش
دور از تعلق‌های دنیا چشم‌هایش

راه زیادی نیست در تکرار تاریخ
از روضه‌های کربلا تا چشم‌هایش

حتی شهادت می‌تواند ساده باشد
این را شهادت می‌دهد با چشم‌هایش

پیروز میدان نبرد خیر و شر کیست؟!
شمشیرهای غرق خون یا چشم‌هایش؟

فکر فراموشی آن تصویر تلخم
قصدم فراموشی‌ست... اما چشم‌هایش

#فاطمه_زاهدمقدم

طوفان کرده قیامت چشمانت
این شور و شکوه و شوکت چشمانت
لکنت دارد زبان تیغ دشمن
در معرکه فصاحت چشمانت

#عبدالله_امیدوار

با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند
تا زنده شود رسالت خون حسین
با نام شکوهمند زینب رفتند

#سیدحسن_حسینی

شاید که برای تعزیت می‌آید
تشییع تو را به تسلیت می‌آید
این خانم کوچک سه‌ساله چه کسی‌ست؟!
سوی تو خلاف جمعیت می‌آید

#زهرا_سپه_کار