شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

غم را به دل نماز، پا برجا کرد
محراب عزا گرفته را دریا کرد
با زهر، وضو گرفت آن تیغ، آن گاه
بر فرق علی نشست و قرآن وا کرد

#حمیدرضا_شکارسری

سهل‌تر ساده‌تر از قافیه‌ای باختی‌اش
ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختی‌اش

چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی
جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی

سهمش از خاک فقط کفش پر از پینهٔ اوست
در عرق‌ریز زمین جامهٔ پشمینه اوست

باغ می‌ساخت و در سایهٔ آن باغ نبود
یک نفس قافله‌اش در پی اُتراق نبود

درد باید که بفهمیم چه گفته‌ست علی
که شبی با شکم سیر نخفته‌ست علی

از سر سفرهٔ اسلام چه برداشت امیر
نان دندان‌شکنی را که نمی‌خورد فقیر

آه، از آن شبِ آخر که علی غمگین بود
سفرهٔ دخترش از شیر و نمک رنگین بود

شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه
می‌شنیدند فقط از علی انّا لله

باد برخاست و از دوش عبایش افتاد
مهربان شد در و دیوار، به پایش افتاد

مرو از خانه، به فریاد جهان گوش مکن
فقط امشب، فقط امشب به اذان گوش مکن

شب آخر، شب آخر، شب بی‌خوابی‌ها
سینه‌زن در پی او دستهٔ مرغابی‌ها

از قدم‌های علی ارض و سما جا می‌ماند
قدم از شوق چنان زد که عصا جا می‌ماند

با توام ای شب شیون شده بیهوده مکوش
او سراپا همه رفتن شده، بیهوده مکوش

بی‌شک این لحظه کم از لحظهٔ پیکارش نیست
دست و پاگیر مشو، کوه جلودارش نیست

زودتر می‌رسد از واقعه حتی مولا
تا که بیدار کند قاتل خود را مولا

تا به کی ای شب تاریک زمین در خوابی
صبح برخاسته، بیدار شو ای اعرابی

عرش محراب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه
کعبه بی‌تاب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه

آه از مردم بی‌درد، امان از دنیا
نعمتِ داشتنت را بستان از دنیا

می‌رود قصهٔ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام

#سیدحمیدرضا_برقعی
#تحیر

کی می‌شود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی

دستِ حق و زبانِ حق و چشمِ حق، به‌حق
آیینۀ خدای تعالی، علی علی

نامت دوای درد و کلامت شفای دل
استادِ ذو فنونِ مسیحا، علی علی

شاهینِ تیز بینِ ترازوی خیر و شر
فرمانروای محشرِ کبری، علی علی

پیرِ خرد بدایه به نامِ تو کرد و گفت:
حقِّ مبرهن است همانا علی، علی

آموزگارِ عشق گریبان درید و گفت:
دردا و حسرتا و دریغا علی، علی

شیخان و زاهدان و فقیهان و مفتیان
حق حق علی علی، یا مولا علی علی

یک‌ شمّه از کلامِ تو شد چشمه، موج موج
یک‌ چشمه از سکوتِ تو دریا، علی علی

دنیا هنوز نام تو را می‌بَرد مدام
دنیا هنوز محو تماشا: علی، علی

دنیا هنوز تشنۀ شمشیرِ عدلِ توست
آن تلخ‌ترْ شرابِ گوارا، علی علی

دیگر علی ندید به خود خاک و، دید اگر
پیش از تو بود حضرت زهرا علی، علی

یک‌چند بود حضرت زهرا انیس تو
یک‌عمر... آه، تنها تنها علی علی

دستِ عقیل سوخت که گویند دشمنان
«با دوست هم نکرد مدارا علی»، علی

گفتیم «در نمازش...» گفتند «در نماز؟
او هم نماز می‌خواند آیا؟ علی؟ علی؟»

یاران و زهرِ غَدر، شیاطین و تیغِ کین
ای زخم‌خورده از همۀ ما، علی علی

بیراهه است و ظلمت، بیراهه است و ظلم
بانگی بزن به خیل رعایا، علی علی

ما مانده‌ایم و معرکه، ما مانده‌ایم و تیغ
ما مانده‌ایم و صف به صف اعدا، علی علی

ای خطِ نورِ لم‌یزلی، تا ابد بتاب
دیروز را بریز به فردا، علی علی

من با زبان خاک چگونه بخوانمت؟
بالانشینِ عالمِ بالا، علی علی

دنیای بی‌تو تودۀ خاکی‌‌ست بی‌خدا
بعد از تو خاک بر سرِ دنیا، علی علی

تنها، غریب، تنها، حتی میانِ ما
حتی در این مراسمِ اِحیا، علی علی...

#امید_مهدی_نژاد
#فصل_شهادت

هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی

چون علی نشناخت خود را در جهان، یک حق‌شناس
ماند در آیینه سیمای درخشان علی

از علی کی زودتر ای صبح، سر برداشتی؟
یک شب از بالین شب تا صبح پایان علی

گرچه ای بغض، آبرویت را علی هرگز نریخت
همچو سنگ آویختی دست از گریبان علی

چاشنی دارد اگر مرگ و حیات از شور عشق
آبرویش مایه دارد از نمکدان علی

از دهانی بر دهانی می‌رود چون بوی گل
قصهٔ از گوش‌های خَلْق پنهانِ علی

در میان آید اگر پای عدالت می‌نهد
داغ بر دست برادر، خشم سوزان علی

پرچم فتحی درخشان بود در روز نبرد
چون درفش صبح صادق، گَرد جولان علی

کودک باهوشِ عقل و علم بازیگوش را
با هزاران خون دل، پرورده دامان علی

در کویر خاک، باغ لاله پوش کربلا
هست چشم انداز سبزی از گلستان علی

کعبه از شوق لقای او گریبان چاک زد
هست یعنی کعبه هم از سینه چاکان علی!

نقش آن چاک گریبان، ماند در بیت عتیق
تا نشانی باشد از زخم نمایان علی

ای غم! از درد علی، بویی نیاوردی به دست
عودسان هر چند عمری سوختی جان علی

نالهٔ مجروح دارد ساز غم، امشب مگر
خورده زخم از ناترازان فرق میزان علی؟

داده بود انگشتری را بر گدای دیگری
داد جان را بر شهادت، لطف حیران علی

در میان تنگ‌دستی‌ها، شهادت مرده بود
گر نبود او را دمادم روزی از خوان علی

کی شهادت با علی یک‌دم جدایی داشته‌ست؟
بوده این مسکین تمام عمر، مهمان علی!

با شهادت از رگ گردن علی نزدیک‌تر
او در این حسرت که بیند روی تابان علی

نیست چندان اعتباری گوهر جان را، «فرید»!
تا بگویم ای سر و جانم به قربان علی

#قادر_طهماسبی
#فصل_شهادت

ایمان و امان و مذهبش بود نماز
در وقت عروج، مرکبش بود نماز
هنگام که هنگامهٔ آن کار رسید
چون بوسه میان دو لبش بود نماز

#قیصر_امین_پور

ای سجود با شکوه، و ای نماز بی‌نظیر
ای رکوع سربلند، و ای قیام سربه زیر

درهجوم بغض‌ها، ای صبور استوار
در میان تیرها، ای شکست‌ناپذیر

شرع را تو رهنما، عقل را تو رهگشا
عشق را تو سر پناه، مرگ را تو دستگیر

فرش آستانه‌ات، بوریایی از کرم
تخت پادشاهی‌ات، دست‌بافی از حصیر

کیست این یگانه مرد، این غریب شب نورد
این که آشنای اوست، هم صغیر و هم کبیر

کاش قدر سال بود، آن شب سیاه و تلخ
آسمان تو غافلی، زان طلوع ناگزیر

دست بی‌وضو مزن، بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بی‌حیا! شرم کن وضو بگیر

لختی ای پدر درنگ، پشت در نشسته‌اند
رشته‌های سرد اشک، کاسه‌های گرم شیر

#سعید_بیابانکی
#فصل_شهادت

اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچه‌های شرقی «العفو» راهی نیست

مرا اشراق رویت کافی است ای نور قدوسی!
که فیض دیگران -چون شمع- گاهی هست گاهی نیست

برای آن کسی که لای شب‌بوها تو را می‌جست،
به غیر از متن خوشبوی شقایق جان‌پناهی نیست

نظربازی نباشد در مرام عاشقان، هیهات!
که چشمم بی‌تماشای تو در بند نگاهی نیست

کجا باید تو را پیدا کنم؟ هرجا که آهی هست
کجا باید تو را پیدا کنم؟ هرجا که راهی نیست

#طیبه_عباسی_ترابی

با ذکر یا کریم همه یاکریم‌ها
خواندند با تو یا علی و یا عظیم‌ها

تا بوده‌ام همیشه فقیر تو بوده‌ام
باشد حکایت من و تو از قدیم‌ها

باید تمام مردم دنیا گدا شوند
وقتی تویی کریم‌ترین کریم‌ها

هم سرخوشند از کلماتت فقیه‌ها
هم جرعه‌نوش بادهٔ فضلت حکیم‌ها

ای حاء و سین و نون شما ریشهٔ حسین
ای مقصد خدا ز الف لام میم‌ها

هم زنده‌اند از دم گرمت مسیح‌ها
هم در تکلمند به لطفت کلیم‌ها

تو با حسین نور نگاه پیمبرید
کوری چشم‌های حسود عقیم‌ها

حتی نوادگان حسن هم حسینی‌اند
کرب‌و‌بلاست مرقد عبدالعظیم‌ها

ما عاشقان قاسم و عبداللَه توایم
بر ما نگاه کن پدر این یتیم‌ها

من در بقیع حاجت خود را گرفته‌ام
آن گوشه کز نگاه تو دارد شمیم‌ها

#حسین_خدایار

این خانواده آینه‌های خدایی‌اند
در انتهای جادۀ بی‌انتهایی‌اند

خیل ملک مقابلشان سجده می‌کنند
این‌ها خدا نی‌اند و لیکن خدایی‌اند

هر کس که می‌رسد سر اطعام می‌برند
فرقی نمی‌کند که فقیران کجایی‌اند

یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز
این‌ها همان مقدمۀ آشنایی‌اند

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم
مشغول لحظه‌های شریف گدایی‌اند

سوگند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم
همسایۀ قدیمی این خانواده‌ایم


تو آسمان جودی و ما یا کریم تو
پرواز می‌کند دل ما تا حریم تو

احساس می‌کنم به تو نزدیک می‌شوم
وقتی که می‌وزد سر راهم نسیم تو

وقت کرامت است که از راه آمده‌ست
آن آشنای کوچه‌نشین قدیم تو

قرآن بی‌بدیل، حروف مقطّعه!
کی می‌رسم به فهم الف لام میم تو

سوگند می‌دهیم خدا را در این سحر
بر پینه‌های رحمت دست کریم تو

ما را همیشه سائل دست شما کند
ما را به زیر پای شما خاک پا کند...


ای در هوای پاک نگاهت سلام‌ها
نامت نداشت سابقه‌ای بین نام‌ها

ای سبزی بهار خدا سیر می‌شوند
از عطر سفره‌های حضورت مشام‌ها

در کوچه‌ات کسی به کسی جا نمی‌دهد
مکثی نما به شوق چنین ازدحام‌ها

سائل شدن کنار نگاه تو واجب است
وقتی گدا به چشم تو دارد مقام‌ها

تو سفره‌دار شهر خدا، ما گدای تو
مثل کبوتریم و اسیر هوای تو


آن‌کس که پیش پای شما خم نمی‌شود
در خانۀ فرشته هم آدم نمی‌شود

آقای من بدون توسل به نام تو
حالی برای توبه فراهم نمی‌شود

دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر
چیزی که از بزرگی‌تان کم نمی‌شود

آرامش تو باعث طوفان کربلاست
بی‌صلح تو قیام مُحَرم نمی‌شود

تا کربلا رسید صدای سکوت تو
این قیل و قال‌ها به فدای سکوت تو


ای از هزار حاتم طائی کریم‌تر
لطف تو از تمام کریمان قدیم‌تر

می‌آوری به وجد تو پروردگار را
ای از زبان حضرت موسی کلیم‌تر

تو ابتدای نسل طهورای کوثری
هرکس حسودتر به تو باشد عقیم‌تر

در این مسیر رو به خدایی ندیده‌ایم
از رد پای گیوۀ تو مستقیم‌تر

در کربلا به آینه‌ات سنگ می‌زنند
هرکس شبیه‌تر به تو جرمش عظیم‌تر

آقا تو در کلام خلاصه نمی‌شوی
در حضرت و امام خلاصه نمی‌شوی

#علی_اکبر_لطیفیان
#فصل_کرامت

رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این
مژده‌ای دیگر و لطف دگری بهتر از این

گر چه باشد سپر آتش دوزخ، صومم
لیک با این همه دارم سپری بهتر از این

شب قدر رمضان، گر چه بسی پر قدر است
دارد این مه، شب قدر و سحری بهتر از این

مولد لؤلؤ پاک مَرَجَ البَحرَین است
نیست در رشتۀ خلقت گهری بهتر از این

مادرش فاطمه و باب گرامیش علی
چه کسی داشته اُمّ و پدری بهتر از این

رست پیغمبر از آن تهمت ابتر بودن
نیست بر شاخۀ طوبی ثمری بهتر از این

اسوۀ خلق زمین، فخر جوانان بهشت
مادر دهر نزاید پسری بهتر از این

گفت خالق فَتبارک به خود از خلقت او
کلک ایجاد ندارد اثری بهتر از این

بگذر آهسته‌تر ای ماه حسن، ای رمضان!
عمر ما را نبود چون گذری بهتر از این

اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود
اُمتی را نبود راهبری بهتر از این

زنده گشته‌ست به این صلح موقت اسلام
نیست در حُسن سیاست هنری بهتر از این

لطف کن اذن زیارت که خدا می‌داند
بهر عشاق نباشد سفری بهتر از این

گر چه مشمول عنایات تو بوده است «حسان»
یا حسن! کن به محبان نظری بهتر از این

#حبیب_چایچیان
#فصل_کرامت