گلی دور از چمن بر شانۀ توست
بهاری بی‌وطن بر شانۀ توست
کمی ای نیزه امشب مهربان باش
سر بابای من بر شانۀ توست
#سیدحبیب_نظاری
شعر هیأت
ناب‌ترین اشعار آیینی
کمی بشتاب، باران تشنه مانده‌ست
دل آیینه‌داران تشنه مانده‌ست
نگاه جاری‌ات کو؟ چند قرن است
نگاه بی‌قراران، تشنه مانده‌ست
#سیدحبیب_نظاری
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
همه از کربلا تا شام گفتند:
امام عشق، زین العابدینی
همیشه چشم گریانی‌ست با تو
مگر یاد شهیدانی‌ست با تو
هوای گریه دارم مثل این است:
غم شام غریبانی‌ست با تو
نگاهت ابر گریانی‌ست در شام
عجب آیینه بارانی‌ست در شام
خبر در شهر پیچیده‌ست آری:
حضورت مثل توفانی‌ست در شام
چه رازی داشت آخر سجده‌هایت
چه کردی در «صحیفه» با دعایت
که می‌آید خیالم هر شب و روز
به پابوس شهید کربلایت
چه می‌شد خاک دامان تو باشم
شبی مهمان چشمان تو باشم
بیا مولای من! امشب دعا کن
که من هم از شهیدان تو باشم
#عبدالحسین_رحمتی
#یادواره_دوازدهمین_شب_شعر_عاشورا
به غیر از یک دل پرپر ندارند
به جز یک مشت خاکستر ندارند
اگر سر داشتی عاشق نبودی
سپیداران عاشق سر ندارند
#سیدحبیب_نظاری
مروری تازه کن بال و پرت را
دوبیتی در دوبیتی دفترت را
گریبان چاک کن بگذار باران
بخواند زخم‌های پیکرت را
#سیدحبیب_نظاری
خوشا آنان که جانان می‌شناسند
طریق عشق و ایمان می‌شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می‌شناسند
#علیرضا_قزوه
تو یک خورشیدِ عالم‌گیر هستی
شکوه وحی را تفسیر هستی
می‌آیی، بعد از این شب‌های تاریک
تو تنها صبحِ بی‌تأخیر هستی
#سیدحبیب_نظاری
پرستو! حرف من ناگفته مانده‌ست
دلم با خاطری آشفته مانده‌ست
شفاعت کن مرا، وقتی رسیدی
بگو این‌جا گلی نشکفته مانده‌ست
#سیدحبیب_نظاری
دگر این دل سر ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ندارد
چنان در دوزخ دنیا دلم سوخت
که دیگر بار، سوزاندن ندارد
#قیصر_امین_پور
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
برایم خاطراتی زخم خورده
بگو از کوچ یاران، تا ببارم
#سیدحبیب_نظاری