شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#محمدمهدی_سیار» ثبت شده است

ای تیغ عشق! از سر ما دست برمدار
دردسر است سر که نیفتد به پای یار

از نو رسیده است خبرهای داغ ... آه
از نو رسیده است خبرهای داغدار

تو سر رسیده‌ای و ورق خورده سررسید
شد ابرویت هلال محرم در این دیار

آخر چگونه زیسته بودی که داده جان
جان دادنت به پیکر بی‌روح روزگار

آخر چگونه زیسته بودی که برده‌ای
از چنگ این زمانه چنین مرگ شاهوار

در چشم‌های حسرتیان خیره مانده‌ای
شرم از تو کشتمان، نگهت را نگاه دار

آتش زدی به جان جهانی، چه کرده‌ای
با آن نگاه نافذ آتش به اختیار!

#محمدمهدی_سیار


ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است

روز عید است و قنوت است و دعای من و تو
اهل جود و جبروت است خدای من و تو...

و له الشکر که یک ماه مرا مهمان کرد
و له الحمد گناهان مرا پنهان کرد

بسته شد پنجرهٔ عرشی راز رمضان
الوداع ای سحر راز و نیاز رمضان

الوداع ای شب الغوث شب خَلِّصنا
شب قدری که نشد قدر بدانیم تو را

بزم قرآن به سر و بندگی درگاهش
لیلة القدر و نوای «بک یا اللهش»

دم گرفتیم شب گریه به آواز جلی
«بعلیٍ بعلیٍ بعلیٍ بعلی»

دم گرفتیم به ذکری ابدی و ازلی
«بحسین بن علیٍ بحسین بن علی»

سخت دلتنگ توایم ای مه کامل! رمضان!
ای که از همدمی‌ات نرم شد این دل، رمضان

الوداع ای که لبم را به عطش خوش کردی
در دلم شوق گنه بود تو خامُش کردی

تشنگی را تو چشاندی به من از روی کرم
تا ز یادم نرود تشنگی اهل حرم

یا رب ار هست مرا جرم نبخشیده هنوز
عیدی‌ام را بده و در گذر از آن امروز


کاش فیض سحر و روزه بماند با ما
نور این طاعت سی روزه بماند با ما

دل ببندیم به شیرینی امساک ای کاش
روزی ما نشود لقمهٔ ناپاک ای کاش

ای خوشا روزهٔ هر روزهٔ چشم و دل و کام
ای خوشا شیوهٔ پرهیز ز شبهه، ز حرام

نگذاریم که آید به سر سفره ما
لقمهٔ دوزخی «رشوه» و زَقّوم «ربا»

پی هر لقمه مبادا که دهان بگشاییم
ما که پروردهٔ نان و نمک مولاییم

کار و همت همهٔ رنگ و بوی این خاک است
عرق کارگران آبروی این خاک است

به عمل کار برآید به سخندانی نیست
پینهٔ دست کم از پینهٔ پیشانی نیست

کارگر، گرچه عرق، آب وضویش باشد
عرق شرم مبادا که به رویش باشد

آه از آن دست پر از پینه که حسرت بکشد
پدری کز زن و فرزند خجالت بکشد


ای نشسته صف اول! نکنی خود را گم
پی اقدام تو هستند هنوز این مردم

چند روزی تو مقامی به امانت داری
منصبت را نکند طعمهٔ خود پنداری

راه می‌جویی اگر، شیوهٔ مولاست دلیل
قصهٔ آهن تفتیده و دستان عقیل...

پلک بر هم مگذارید که فرصت رفته‌ست
پلک بر هم زدنی فرصت خدمت رفته‌ست

ما نه آنیم که آموختهٔ غرب شویم
پی هر وسوسه‌ای سوختهٔ غرب شویم

سیلی از کوخ‌نشین، کاخ‌نشین خواهد خورد
و زمین‌خوار سرانجام زمین خواهد خورد...


اگر از غرب رسد نسخه، خودش بیماری‌ست
قرص خواب است ولی چارهٔ ما بیداری‌ست

تا ابد تربیت از مهر ولی می‌گیریم
مشق از غیرت ابروی علی می‌گیریم

ما بر آنیم که در مکتب او دیده شویم
با علی اصغر و قاسم همه فهمیده شویم

تا ابد سستی تسلیم مبادا با ما
وحشت از حربهٔ تحریم مبادا با ما...

عهد با دزد سر گردنه بستیم ای دوست
بارها عهد شکست و نشکستیم ای دوست

هر چه می‌شد بَرَد از کیسهٔ ما بُرد که بُرد
«بُرد بُرد» این بُوَد آری همه را بُرد که بُرد

گفته بودند که دشمن به تجارت آمد
پیر ما گفت که البتّه به غارت آمد

خواب دیدند صَلاح از طرف بیگانه‌ست
به خود آییم نجات همه در این خانه‌ست

کارزار است، قدم قاطع و محکم بردار
سخن از صلح بگو، اسلحه را هم بردار!

راه ما راه حسین است و به خون روشن شد
تکیه بر تیغ زد آن دم که جهان دشمن شد

نه به دل راه بده واهمه از اخم عدو
نه دلت غنج رود باز به لبخندی از او

دل به لبخندش اگر باخته‌ای، باخته‌ای!
گر ز اخمش سپر انداخته‌ای باخته‌ای!

غم مخور، سست مشو، با صف اعدا بستیز
مژدهٔ «لا تهنوا» می‌رسد از جا برخیز

تا بدانند که هان لشکر احمد ماییم
رزمجویان و دلیران محمد ماییم

ذوالفقار علوی بود برون شد ز نیام
مرحبا، دست مریزاد، سپاه اسلام...

اینکه چون صاعقه آمد به سرت تکفیری
ذوالفقار است که از غرّش آن می‌میری...

نوش جان همه‌تان سیلی شش موشک ما
که صدایش برسد تا به ریاض و حیفا

این قدَر بمب نچسبان به کمر، ای نامرد!
صبر کن موشک ما منفجرت خواهد کرد

ای ابوجهل که در کشتن خود استادی
خر دجالی و افسار به صهیون دادی

ای سیه‌روی که از نفت سعود آمده‌ای
بچه‌ابلیس که از ناف یهود آمده‌ای

دشمن از ابلهی‌اش در طمع خام افتاد
تشت رسوایی‌اش اما ز سر بام افتاد...

رقص شمشیر چو در خیمهٔ دشمن برپاست
سپر انداختن و طعنه به شمشیر خطاست

آری آرامش ما مرد خطر می‌طلبد
صبح پیروزی ما خون جگر می‌طلبد

«می‌وزد از همه جا بوی گل یاس شهید
از کجا آمده‌اند این همه عباس شهید

ذوالجناح از نفس این‌بار نخواهد افتاد
علم از دست علمدار نخواهد افتاد»

در دفاع از حرم، آیینهٔ آن سقاییم
همچو عباس، علمدار ولایت ماییم

این زره پشت ندارد منگر برگردیم
تیغ در دست، به ره، منتظر ناوردیم

قدس ای قبلهٔ آغاز که پایان با توست
مهر باطل شدن فتنهٔ شیطان با توست

تو کلید همهٔ گمشدگی‌ها هستی
قدس ای قدس! تو آزادی دنیا هستی

منشینید به غم، شام بلا می‌گذرد
راه ما از سفر کرببلا می‌گذرد

شعر مشترک از:
#علی_محمد_مودب
#محمدمهدی_سیار
#میلاد_عرفان_پور
#رضا_وحیدزاده

آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می‌گردیم

با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف
با پای خود یک روز اما باز می‌گردیم

چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را باد
چون رودها صحرا به صحرا باز می‌گردیم

این زندگی مکثی‌ست مابین دو تا سجده
استغفراللهی بگو، ما باز می‌گردیم

بین جماعت هم نماز ما فرادا بود
عمری‌ست تنهاییم و تنها باز می‌گردیم*

ما عاقبت «انا الیه راجعون» بر لب
از کوچۀ بن‌بست دنیا باز می‌گردیم

#محمدمهدی_سیار

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* «و لقد جئتمونا فرادا کما خلقناکم اول مرة؛ همانا تنها به سوی ما آمدید، آن سان که در آغاز آفریدیمتان.» سوره انعام، آیه۹۴

زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کرده‌اند اردیبهشتی می‌رسد از راه

بهاری می‌رسد از راه و می‌گویند می‌روید
گل داوودی از هر سنگ، حسن یوسف از هر چاه

بگو چله‌نشینان زمستان را که برخیزند
به استقبال می‌آییمت ای عید از همین دی ماه

به استقبال می‌آییمت آری دشت پشت دشت
چه باک از راه ناهموار و از یاران ناهمراه

به استهلال می‌آییمت ای عید از محرم‌ها
به روی بام‌ها هر شام با آیینه و با آه...

سر بسمل شدن دارند این مرغان سرگردان
گلویی تر کنید ای تیغ‌های تشنه، بسم‌الله!

#محمدمهدی_سیار
#حق_السکوت

عمری‌ست بی‌قرار، به سر می‌بریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما

همراز روضه‌ها و نواخوان نوحه‌ها
دمساز سوز سینه و چشم تریم ما

ما را به سر هوای شهیدان بی سر است
از سر گذشته‌ایم چو بر این سریم ما

نام حسین محشر عظمای جان ماست
جان دادگان زنده‌ی این محشریم ما

محشر به پا کنیم به فریاد یا حسین
امروز لشکر شه بی‌لشکریم ما

ما را به دست، پرچم صبر و بصیرت است
با عشق و شور همدم و همسنگریم ما

ما امّت نه دی و اهل حماسه‌ایم
مرد جهاد و همقدم حیدریم ما

حرف ولیّ ماست که «من انقلابی‌ام»
در راه انقلاب ز جان بگذریم ما

با طلحه و زبیر بگویید تا ابد
عمّار وار همنفس رهبریم ما

«اَلفتنةُ أشدُّ مِن القتل» خوانده‌ایم
هرگز ز جرم فتنه‌گران نگذریم ما

با فاتحان بدر ز سازش سخن مگو
امروز رهسپار دژ خیبریم ما

چشم انتظار منتقم آل مصطفی
چشم انتظار معرکه‌ی آخریم ما

#محمدمهدی_سیار

زود بیدار شدم تا سرِ ساعت برسم
باید این‌بار به غوغای قیامت برسم

من به «قَد قامتِ» یاران نرسیدم، ای کاش
لااقل رکعت آخر به جماعت برسم

آه، مادر! مگر از من چه گناهی سر زد
که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟

طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه! که من
نذر دارم لبِ تشنه به زیارت برسم

سیبِ سرخی سر نیزه‌ست... دعا کن من نیز
اینچنین کال نمانم به شهادت برسم

#محمدمهدی_سیار
#شهادت‌نامه

ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبه‌مو

از خار گرچه گرد حرم پاک کرده‌ای
تا شام و کوفه راه درازی‌ست پیش رو

خون، گوشواره‌ها زده بر گوش‌هایمان
صد بغض مانده جای گلوبند در گلو

تنها گذاشتیم تنت را و می‌رویم
اما سر تو همسفر ماست کوبه‌کو

بی‌تاب نیستیم... خداحافظت پدر!
بی‌آب نیستیم... خداحافظت عمو!

#محمدمهدی_سیار
#حق_السکوت

یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کرده‌ایم
دل را به اشتیاق تو آباد کرده‌ایم

یک ماه دست‌های دعا بوده‌ایم ما
یک ماه میهمان خدا بوده‌ایم ما

یک ماه، ماه دیده و خورشید دیده‌ایم
یک ماه از تو گفته و از تو شنیده‌ایم

ماهی که رفت ماه شگفت جهادهاست
آری، نبرد، روزه و افطار، فتح ماست

از تابش نماز علی ماه روشن است
در نور خطبه‌های ولی راه روشن است

با دشمنان بگو، هوس خام کرده‌اند
بیهوده رو به لشکر اسلام کرده‌اند

حاشا که بیم حمله احزابمان بَرَد
حاشا که پشت سنگر خود خوابمان بَرَد

ما وارثان سلسله‌های رشادتیم
ما راهیان قافله‌های شهادتیم

با ما فقط حساب تفنگ و خشاب نیست
با ماست آنچه قدرت آن در حساب نیست

بنگر که خون روان شده از کربلا به شام
آخر تمام می‌شود این کار ناتمام

گیریم دشمن است چو عمرو بن عبدود
این نسل حیدر است که از راه می‌رسد

بوی ظهور می‌رسد، ایمان، وطن شده‌ست
این لشکر علی‌ست که خیبرشکن شده‌ست

هر چند شعب از دم احمد بهشت ماست
این بار فتح خیبر نو، سرنوشت ماست

بدر است ماه و حضرت خورشید می‌رسد
بدر است ماه و عاقبت آن عید می‌رسد

بدر است ماه و می‌رسد آن عیدِ عیدها
بدر است ماه‌ها همه با این شهیدها

تحریم و بیم کی به دل ما اثر کند؟
کی وسوسه ز کوی دل ما گذر کند؟

ای در صف نبرد نشسته دو دل مباش
دریا ببین و بسته‌ی این آب و گل مباش

ای در صف نبرد نشسته به پا بایست
چون مردهای مرد در این کربلا بایست

ای در صف نبرد! به میدان شتاب کن
قدری به جای گفتن یا لیتنا بایست

دنیا و اهل آن همه گر مانعت شوند
چون حر غیور باش و برای خدا بایست

وای تو گر امید ببندی به شرق و غرب
با قبله باش و بر سر این مدعا بایست

با دشمنان صریح چو شمشیر دم بزن
هرکس اسیر فتنه شد او را قلم بزن

پایت اسیر دست عصای کسان مباد
دستت به پای خواهش از این و از آن مباد

جز آفتاب پابه‌رکاب کسی مباش
هم‌آسمان پر زدن کرکسی مباش

بر خان خائنان به جُوِی نان رضا مده
این نان بهانه‌ای‌ست به اینان بها مده

برخی چه لقمه‌ها که گلوگیر می‌خورند
خوبان ولی به شام بلا تیر می‌خورند

اهل رفاه و بزم که در ناز و نعمتند
کی غمگسار ملت و کی اهل خدمتند؟

دیروز خرده کاسب تحریم بوده‌اند
امروز نیز کاسب تسلیم و ذلتند

سرمست از حقوق نجومی خویشتن
آخر چگونه در طلب حق ملتند؟

ای دوستان که در صف اول نشسته‌اید!
مردم هنوز چشم به راه عدالتند

این مردم صبور که در پای انقلاب
خون داده‌اند و اهل جهاد و رشادتند

این مردم صبور که تحریم دشمنان
از ره نبردشان و هنوز اهل غیرتند

آسان به کف نیامده این عشق و اعتماد
بر ریشه‌های باورشان تیشه‌ای مباد

ای دوستان که در صف اول نشسته‌اید!
اینک شما و عهد عظیمی که بسته‌اید

ناگفته ماند حرف بلندی که روشن است
ایمان مدافع است که این خاک، ایمن است

این آتش فتاده به دنیا گواه ماست
جان مدافعان حرم جان‌پناه ماست

بنگر به شور و شوق جوانان به شهرها
جام شهادتی زده بر جام زهرها

با برق تیغ، هیبت شب را شکسته‌ایم
حاشا که بشنود کسی از پا نشسته‌ایم

ما را سر قمار به دین و وطن مباد
ما را سر معامله با اهرمن مباد

چشم طمع به چشمه خورشید بسته‌اند
دیگر بس است هرچه که پیمان شکسته‌اند..

این خیرگی به کوریشان ختم می‌شود
این تیرگی به صبح امان ختم می‌شود

این دست دوستی که دراز است سویمان
دست دسیسه است از این قوم بی‌گمان

در راه عشق تکیه به خود کی کنیم ما؟
تکرار زخم‌های اُحُد کی کنیم ما؟

شمشیر از نیام، چو رهبر کشیده‌ایم
فریاد فتح، از دل سنگر کشیده‌ایم


"عید است و آخر گل و یاران در انتظار"
عید است و عید نیست مرا غیر روی یار

"دل بر گرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزه دار"

عید است، عید ماه خدا، ماه رحمت است
عید است و عید در نظر ما شهادت است

روی شهید، معنی عید است شک مکن
این عید مادران شهید است شک نکن

عید است، عید زنده شدن، عید انتخاب
این عید همسران صبوری‌ست چون رباب

عید است چشم روشنی عاشقان ببر
خوبان زکات فطریه جان می‌دهند و سر

عید است و کاش طاعت ما هم شود قبول
ما تشنه حسین شماییم یا رسول

ما را دوباره رخصت کرببلا دهید
این عید هم برات زیارت به ما دهید

شعر مشترک از:
#علی_محمد_مؤدب
#میلاد_عرفان_پور
#محمدمهدی_سیار
#محمد_قائمی_راد

جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته

احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟

پلکی زده‌ام خواب مرا آمده برده
پلکی زده‌ام نامه‌رسان آمده رفته

امسال نبرده‌ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه‌خوان آمده رفته

من در به در او به جهان آمده بودم
گفتند کجایی؟! به جهان آمده رفته

ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
بسیار به عمرم رمضان آمده رفته...

#محمدمهدی_سیار

رسید جمعه‌ی آخر سلام قدس شریف
سلام قبله‌ی صبر و قیام، قدس شریف

سلام بر دل پرخون مسجدالاقصا
به مسجدی که خداوند گفت: «بارکنا...»

سلام ما به تو و دست‌های بسته شده
سلام ما به تو ای حرمت شکسته شده

اگرچه شعله به پا کرده فتنه هر طرفی
اگرچه تفرقه در هر کنار بسته صفی

اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر
اگرچه تکفیر از پشت می زند خنجر

نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس

بگو به دشمنمان، انتقام، سنگین است
و فتح آخر ما قبله‌ی نخستین است

بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است
بگو که دوره کودک‌کُشی سرآمده است

قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست
که نیست حاصل صهیونیان به‌غیر شکست

دگر به محکمه‌های جهان، امیدی نیست
بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقی‌ست

دمی که تیغ قیام از نیام، برخیزد
به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد

زمان فتنه‌ی شام است و ما سحرزادیم
زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم

به رغم توطئه‌ی نابرادران، هستیم
و در کنار تو ای قدس همچنان هستیم

مباد آنکه رفیقان نیمه راه شویم
شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم

ببین که در غم تو لحظه‌ای نیاسودیم
هنوز چشم‌به‌راهان صبح موعودیم

نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس


مجاهدان سبیل خدا سلام سلام
سلام ای همه‌ی پابرهنه‌های امام

میان موج خطر مانده با دلی آرام
به شیخ عیسی قاسم سلام باد سلام

نبود و نیست حریف قیام، زندان‌ها
اسیر بند نمانند شیخ سلمان‌ها

به شور عاشورا، نیجریه پاینده‌ست
به آل نفت بگو، باقر النمر زنده‌ست

سلام بر دل دریایی اویس قرن
به سرو زخمی همواره ایستاده، یمن

سلام ما به وفای مدافعان حرم
که در شگفت شد از ماجرایشان عالم

به رهروان وفادار راه قدس سلام
به دست غیرت امت، «سپاه قدس» سلام

سلام باد به اسطوره مرد ایرانی
شهید زنده ما قاسم سلیمانی

سلام ما به شهیدان، ستارگان زمین
سلام ما به عماد و جهاد و بدرالدین

نرفته‌ایم به پستو، خدای ماست گواه
که مانده‌ایم کماکان کنار نصرالله


در این نبرد چه جای تعلل و تاخیر
که گفته رهبرمان من کشیده‌ام شمشیر

در این نبرد که واجب شده‌ست بر همه کس
به حکم «لا تطع الکافرین»، جهاد کبیر

من و تو در ره دریا بیا که رود شویم
که می‌روند به مرداب، جوی‌های حقیر

بایست! قوت زانوی دیگران مطلب!
به غیر بازوی خویش از کسی امان مطلب!

به ضربه سم اسبان به روز جنگ قسم
به لحن داغ‌ترین خطبه تفنگ قسم

که جز سپیده شمشیر، صبح ایمن نیست
چراغ‌های توهم همیشه روشن نیست

کجا به بره، دمی گرگ‌ها امان بدهند؟
که دیده راهزنان، گل به کاروان بدهند؟

نه، گرگ اهل وفا نیست، امتحان کافی‌ست
به این درنده چه خوش کرده ای گمان، کافی‌ست

بیا امید به تدبیر خویشتن بندیم
امید خام به لبخند دشمنان کافی‌ست

چه دلخوشید به برجام دوم و سوم
که این تجارت کم سود و پرزیان کافی‌ست

همین قَدَر که چشیدیم از خیانتشان
برای تجربه‌ی هفت نسلمان کافیست


شهید عشق شو از این تفنگ‌ها مهراس
سوار می‌رسد، از طبل جنگ‌ها مهراس

جهان ز موج تو پر شد، خودت جزیره مباش
یمن، اویس شد اکنون، تو بوهریره مباش

در این دو روز شبانی؛ اسیر خواب نشو
ذلیل وعده‌ی بی‌معنی سراب نشو

شعر مشترک از:
#علی_محمد_مؤدب
#محمدمهدی_سیار
#میلاد_عرفان_پور