ذکر پابوس شما از لب باران میریخت
ابر هم زیر قدمهای شما جان میریخت
هر چه درد است به امیّد دوا آمده بود
از کفِ دست دعای همه درمان میریخت
عطر در عطر در ایوان حرم گل پاشید
باد بر دوش همه زلف پریشان میریخت
نور در آینههای حرمت گل میکاشت
از نگاه در و دیوار گلستان میریخت
روی انگشت همه ذکر دعا پَر میزد
از ضریح لب تو آیۀ احسان میریخت
چشم در قاب مفاتیح تو را خط میبرد
روی اسلیمی لب، نام تو طوفان میریخت...
روز بر قامت خورشید فلک، شب در ماه
نور از چشمه خورشید خراسان میریخت
زندهیاد #غلامرضا_شکوهی
#سرمه_در_چشم_غزل
- ۰ نظر
- ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۲۶