هدف زهراست در سیر تکامل
زدم بر دامنش دست توسل
شهیدِ خانهٔ عشق علی شد
«جِهادُ المَرْأةِ حُسْنُ التَّبَعُّل»
#زهرا_بشری_موحد
- ۰ نظر
- ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۴۴
هدف زهراست در سیر تکامل
زدم بر دامنش دست توسل
شهیدِ خانهٔ عشق علی شد
«جِهادُ المَرْأةِ حُسْنُ التَّبَعُّل»
#زهرا_بشری_موحد
سوختیم از داغ غفلت، سوختیم ای خامها!
دانهها را چیدهاند اما به سوی دامها
هر که پای برگهها را، مست، امضا میکند
پای خون را باز خواهد کرد در حمامها
این جماعت نیست! جمعی از فراداهای ماست!
ساز خود را میزند تکبیرةالاحرامها
ای مسلمان! دین نداری لااقل آزاده باش
کفرها گاهی شرف دارند بر اسلامها
راه سختی پیش رو داریم بعد از کربلا
سنگها در کوفهها، دشنامها در شامها
آه اگر مولا چراغ خیمه را روشن کند
آه اگر روشن شود تاریکی ابهامها
آه از آن بزمی که بعد از لقمههای چرب و نرم
جامهای زهر مینوشیم از «برجام»ها
تیغ شعرم تیز شد اما غلافش میکنم
موسم صلح و سکوت است و زبان در کامها!
#زهرا_بشری_موحد
من کیستم مگر، که بگویم تو کیستی
بسیار از تو گفتهام اما تو نیستی
من هرچه گریه میکنم آدم نمیشوم
ای کاش تو، به حال دلم میگریستی
دیگر چگونه روی دو پایم بایستم
وقتی به نیزه تکیه زدی تا بایستی
ای هرچه آب دربدرِخاکِ پای تو
در این زمین خشک به دنبال چیستی؟
باید بمیرم از غم این زندگانیام
وقتی که جز برای شهادت نزیستی
#زهرا_بشری_موحد
#مرثیه_با_شکوه
میآید از کوه حرا پایین
کام جهان را میکند شیرین
«قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّة»! مسلمانان!
گل داده باغ سوره یاسین
در موسمش پیوند خواهد خورد
دست ربیع و دست فروردین
گلهای باغ او نمیترسند
از بادهای هرزهٔ دیرین
شد «مختلف، الوانها»؛ اما
«یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِد» ای گلچین
نفرین و لعنی هم اگر باشد
بر آنکه آفت زد به ما، نفرین!
این باغ، باغ وحدت و مهر است
ای گل کنار باغبان بنشین
بنشین و بذر دوستی بنشان
«چیزی به جز حب است آیا دین؟»
«المؤمنون اخوةٌ»، آری
این است اسلام محمد، این
گل میدهد یک جمعه باغ ما
در مسجد الاقصی، بگو آمین
#زهرا_بشری_موحد
هر قدر که میخواست گدا، شاه کرم داشت
آن قدر که پیش کرمش، خواسته کم داشت
در خانهٔ او بود که در اوج غریبی
دلهای غریبان جهان، راه به هم داشت
دلخوش به نفسهای مسیحایی او بود
شبهای مدینه که فقط غربت و دم داشت
داغی شده بر سینه غمهای وسیعش
یک کوچه باریک که بیش از همه غم داشت
راحت شد از اندوه جفاکاری یاران
ای کاش که یاری به وفاداری سَم داشت
ای آینهها آینهها! ذکر بگیرید
ای کاش حرم داشت حرم داشت حرم داشت...
#زهرا_بشری_موحد
#فصل_کرامت
دورشان هلهله بود و خودشان غرق سکوت
«ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت»
شام ای شام! چه کردی که شد انگشتنما
کاروانی که فقط دیده جلال و جبروت
نیزهای رفته به قد قامت سرها برسد
دستها بسته به زنجیر ولی گرم قنوت
شهرِ رسوا، به تماشای زنان آمده است
آه! یک مرد ندیدهست به خود این برهوت؟!
«آسمان بار امانت نتوانست کشید»
کاش باران برسد، یَومَ وُلِد، یَومَ یَمُوت...
#زهرا_بشری_موحد
#مرثیه_با_شکوه
کامل شده سِیرها، پس از دیدن تو
ما را چه به غیرها، پس از دیدن تو
آیینهای از ضریح ششگوشه شدند
چشمان زهیرها، پس از دیدن تو
#زهرا_بشری_موحد
در روزگار تازهی غفلت، شهید شد
بیاعتنا به عصر جهالت، شهید شد
او بر کرانههای ازل تا ابد نشست
عادت نکرده بود به عادت، شهید شد
در فصل صلح خواست که ثابت کند هنوز
باز است باز راه شهادت، شهید است
مردم به فکر سهم خود از سفرههای نفت
او -آبروی فقر و قناعت- شهید شد
عمری برای غربت زینب به سینه زد
این بار جای عرض ارادت، شهید شد
این امتیاز اوست که بیمرز عاشق است
دور از وطن، حوالی غربت شهید شد
«راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست»
باید برای راه ولایت شهید شد
#زهرا_بشری_موحد
بر شانههای ضریحت تا میگذارم سرم را
انگار میگیری از من غوغای دور و برم را
حرفی ندارم به جز اشک، نه حاجتی نه دعایی
دست شما میسپارم این چشمهای ترم را
من از جوار کریمه از شهرِ بانو میآیم
آقا! بگو میشناسم همسایهٔ خواهرم را
عطر هوای رواقت، آهنگ هر چلچراغت
نگذاشت باقی بماند بغضی که میآورم را
حتی اگر دانهای هم گندم برایم نریزی
جایی ندارم بریزم جز صحنهایت پرم را
هربار مشهد میآیم انگار بار نخست است
هی ذوق دارم ببینم گلدستههای حرم را
#زهرا_بشری_موحد