شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#سیدحبیب_نظاری» ثبت شده است

گلی دور از چمن بر شانۀ توست
بهاری بی‌وطن بر شانۀ توست
کمی ای نیزه امشب مهربان باش
سر بابای من بر شانۀ توست

#سیدحبیب_نظاری

کمی بشتاب، باران تشنه مانده‌ست
دل آیینه‌داران تشنه مانده‌ست
نگاه جاری‌ات کو؟ چند قرن است
نگاه بی‌قراران، تشنه مانده‌ست

#سیدحبیب_نظاری

به غیر از یک دل پرپر ندارند
به جز یک مشت خاکستر ندارند
اگر سر داشتی عاشق نبودی
سپیداران عاشق سر ندارند

#سیدحبیب_نظاری

مروری تازه کن بال و پرت را
دوبیتی در دوبیتی دفترت را
گریبان چاک کن بگذار باران
بخواند زخم‌های پیکرت را

#سیدحبیب_نظاری

تو یک خورشیدِ عالم‌گیر هستی

شکوه وحی را تفسیر هستی

می‌آیی، بعد از این شب‌های تاریک

تو تنها صبحِ بی‌تأخیر هستی


#سیدحبیب_نظاری 


پرستو! حرف من ناگفته مانده‌ست
دلم با خاطری آشفته مانده‌ست
شفاعت کن مرا، وقتی رسیدی
بگو این‌جا گلی نشکفته مانده‌ست

#سیدحبیب_نظاری

مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
برایم خاطراتی زخم خورده
بگو از کوچ یاران، تا ببارم

#سیدحبیب_نظاری

به یک عشق معمایی قسم خورد
به راز یک شکیبایی قسم خورد
خدا «والعصر» گفت و از سر شوق
به آن روزی که می‌آیی قسم خورد

#سیدحبیب_نظاری

فراتر از تمام نام‌هایی
نسیم دل‌کش الهام‌هایی
عدالت، عشق، یک‌رنگی، کرامت
رسولِ بهترین پیغام‌هایی

#سیدحبیب_نظاری

بیا با اشک‌های ما وضو کن
جهان را با نگاهی زیر و رو کن
تو که سنگ صبور اهل دردی
کمی بنشین و با ما گفت‌وگو کن

#سیدحبیب_نظاری