گلی دور از چمن بر شانۀ توست
بهاری بیوطن بر شانۀ توست
کمی ای نیزه امشب مهربان باش
سر بابای من بر شانۀ توست
#سیدحبیب_نظاری
- ۰ نظر
- ۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۳۴
گلی دور از چمن بر شانۀ توست
بهاری بیوطن بر شانۀ توست
کمی ای نیزه امشب مهربان باش
سر بابای من بر شانۀ توست
#سیدحبیب_نظاری
کمی بشتاب، باران تشنه ماندهست
دل آیینهداران تشنه ماندهست
نگاه جاریات کو؟ چند قرن است
نگاه بیقراران، تشنه ماندهست
#سیدحبیب_نظاری
به غیر از یک دل پرپر ندارند
به جز یک مشت خاکستر ندارند
اگر سر داشتی عاشق نبودی
سپیداران عاشق سر ندارند
#سیدحبیب_نظاری
مروری تازه کن بال و پرت را
دوبیتی در دوبیتی دفترت را
گریبان چاک کن بگذار باران
بخواند زخمهای پیکرت را
#سیدحبیب_نظاری
تو یک خورشیدِ عالمگیر هستی
شکوه وحی را تفسیر هستی
میآیی، بعد از این شبهای تاریک
تو تنها صبحِ بیتأخیر هستی
#سیدحبیب_نظاری
پرستو! حرف من ناگفته ماندهست
دلم با خاطری آشفته ماندهست
شفاعت کن مرا، وقتی رسیدی
بگو اینجا گلی نشکفته ماندهست
#سیدحبیب_نظاری
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
برایم خاطراتی زخم خورده
بگو از کوچ یاران، تا ببارم
#سیدحبیب_نظاری
به یک عشق معمایی قسم خورد
به راز یک شکیبایی قسم خورد
خدا «والعصر» گفت و از سر شوق
به آن روزی که میآیی قسم خورد
#سیدحبیب_نظاری
فراتر از تمام نامهایی
نسیم دلکش الهامهایی
عدالت، عشق، یکرنگی، کرامت
رسولِ بهترین پیغامهایی
#سیدحبیب_نظاری
بیا با اشکهای ما وضو کن
جهان را با نگاهی زیر و رو کن
تو که سنگ صبور اهل دردی
کمی بنشین و با ما گفتوگو کن
#سیدحبیب_نظاری