شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳ مطلب با موضوع «سایر موضوعات :: عید قربان» ثبت شده است

کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست

به هر که می‌نگرم در لباس احرامش
دلش به جانب کعبه‌ست، رو به سوی خداست

یکی به جانب مسلخ برای قربانی
یکی روانه به دنبال یوسف زهراست

یکی بهشت خدا را به چشم خود دیده
یکی به یاد جهنم ز تابش گرماست

یکی به خیمه ندای الهی العفوش...
یکی دو دیده‌‌اش از اشک شوق چون دریاست

یکی به امر خداوند سر تراشیده
یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست

سلام باد بر آن مُحرم خداجویی
که روح بندگی از اشک دیده‌اش پیداست

سلام باد بر آن کاروان صحراگرد
که لحظه‌لحظه به دنبال سیدالشهداست

سلام باد به عباس و اکبر و قاسم
که حج واجبشان در زمین کرب‌وبلاست

سلام باد به اخلاص و صدق ابراهیم
که بهر ذبح پسر همچو کوه، پابرجاست

سلام باد به ایثار و عشق اسماعیل
که سر به دست پدر داد و خویش را آراست

وجود او همه تسلیم محض پا تا سر
که دست شست ز جان و سر و، خدا را خواست

کشید تیغ ولی آن گلو بریده نشد
فتاده بود به حیرت که عیب کار کجاست

به تیغ گفت ببر! تیغ گفت ابراهیم!
خدات گفته نبر! گر برم خطاست خطاست

«خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی»
هوالعزیز، همانا که حکم، حکم خداست

چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی
تو از خدا و خداوند از تو نیز رضاست

مباد تیغ کشی بر گلوی اسماعیل
که این پسر پدر بهترین پیمبر ماست

درست اگر نگری در وجود این فرزند
جمال نفس رسول خدا، علی پیداست

گذار خنجر و دست ذبیح خود بگشا
که ذبح اعظم ما ظهر روز عاشوراست...

بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین
که پیکرش به زمین، سر به نیزۀ اعداست

ذبیح ماست حسینی که جلوه‌گاه رخش
تنور و نیزه و دیر و درخت و تشت طلاست

ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر
تمام وسعت ملک خداش بزم عزاست

سلام خالق وخلقت به خون پاک حسین
که زخم نیزه و خنجر به پیکرش زیباست...

گلوی تشنه، سرش را ز تن جدا کردند
که بهر داغ لبش چشم عالمی دریاست

به جز ز اشک غمش دل کجا شود آرام
به غیر تربت پاکش کدام خاک، شفاست؟

به یاد دست علمدارش آهِ ماست علم
برای آن لب خشکیده چشم ماسقاست

به غیر وجه خدا «کُلُّ مَن عَلیها فان»
یقین کنید همانا حسین، وجه خداست

به یاد خون گلوی حسین تا صف حشر
سرشک «میثم» اگر خون شود همیشه رواست

#غلامرضا_سازگار
#نخل_میثم

آنان‌که به خُلق و خوی اسماعیل‌اند
در حادثه، آبروی اسماعیل‌اند
در گفتن لبیک به پیغمبر تیغ
بی‌تاب‌تر از گلوی اسماعیل‌اند

#سیدحسن_حسینی

دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعله‌ور شده بود
تیغ اما دگر نمی‌برید
محو زیبایی پسر شده بود

پدر آن لحظه خوب می‌دانست
امتحانی بزرگ در پیش است
آه! گویی مقابل این سرو
تیغ اندازه تبر شده بود

باز می‌شد میان آن برهوت،
جاده‌ای به دریچه ملکوت
سفر وحی بود و اسماعیل،
اینچنین راهی خطر شده بود

و زنی که تمام جانش را
تکه تکه به آسمان می‌داد
جان و دل می‌سپرد دست خدا
گویی از راز باخبر شده بود

ناگهان دید آسمان منا
سبز شد با ندای لبیکش
او که در امتحان ابراهیم
باز هم صاحب پسر شده بود

و خدا گفت: وقت اعجاز است
مرد این‌بار هم سرافراز است
دیگر آن زن نبود هاجر او
ازفرشته فرشته‌تر شده بود...

#ساراسادات_باختر
#مشکوة