شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!

روز نخست نقش جمال تو را کشید
نقاش حُسن با قلم ابتدا حسن

از شرم آفتاب رخت خفت آفتاب
در پشت کوه‌ها و پس ابرها حسن

ترسم از این که عقل، خدا خوانَدَت به جهل
از بس که دیده در تو جمال خدا حسن

از کائنات نغمۀ آمین شود بلند
دست تو تا بلند شود بر دعا حسن

افکنده گل صحیفۀ حسنت چو باغ گل
از بوسه‌های پشت هم مصطفا حسن

روح نبی، روان علی، قلب فاطمه
گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسن

از صد هزار فیض مسیحا نکوتر است
دردی که با دعای تو گردد دوا حسن

باب تو باب حاجت ارباب حاجت است
ای عالمی به کوی تو حاجت روا حسن

جسم مسیح نه که روان مسیح هم
می‌گیرد از تبسم گرمت شفا، حسن

گویی که از لب تو عسل خورده مصطفی
از بس که داده بوسه دهان تو را حسن

وقتی که جای دست خدا می‌شوی سوار
حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن

باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش
تا ذات حق برای تو گوید ثنا حسن

زوار توست جان و رواقت بهشت دل
بالله بوَد مدینۀ تو قلبها حسن

گنجد چگونه عرش به یک گوشۀ بقیع؟
ای گوشه‌ای ز خاک تو عرش عُلا حسن

روزی که نیست روز تو باشد کدام روز؟
جایی که نیست خاک تو باشد کجا؟ حسن

صلح تو کرد روز معاویه را سیاه
صبر تو داد دین خدا را بقا حسن

از بامداد اول خلقت تو بوده‌ای
بنیانگذار نهضت کرب و بلا حسن

آل نبی تمام کریمند و تو شدی
مشهور در کرامت و لطف و عطا حسن

خلقند میهمان و تویی میزبان خلق
ملک وجود آمده مهمان سرا حسن

عمری اگر که بند ز بندم جدا کنند
حاشا که لحظه‌ای ز تو گردم جدا حسن

دشمن چو دید خُلق خوشت را به خنده گفت:
غیر از تو کیست صاحب خلق خدا؟ حسن

سوگند می‌خورم به خدا نیست نا امید
هر کس که آورد به تو روی رجا حسن

گر قاسمت به عرصۀ محشر قدم نهد
بهر نجات خلق کند اکتفا حسن

هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو
دست هزار «میثم» بی‌دست و پا حسن

#غلامرضا_سازگار
#نخل_میثم

ای کاش سحر آینۀ جانم بود
جان عرصۀ ترکتاز جانانم بود
دل، تنگ شد از نفاق دیرین،‌ ای کاش
یک ذره صداقت شهیدانم بود

#سیدحسن_حسینی

بر عفو بی‌حسابت این نکته‌ام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است

من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم
تنها تویی پناهم «لا تَقنَطُوا» گواه است

هرگز نمی‌پسندی در بر رویم ببندی
آخر کجا گریزد عبدی که بی‌پناه است

در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم
مویم شده سفید و پرونده‌ام سیاه است

بازآمدم به سویت برگشته‌ام به کویت
این بندۀ فراری محتاج یک نگاه است

من عهد خود شکستم من راه خویش بستم
ور نه به جانب تو هر سو هزار راه است

یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است
یک لحظه بی‌تو بودن یک‌عمر اشتباه است

یک یا اِلهی اَلْعَفو جبرانِ جُرمِ یک عمر
یک شام قدر با تو بِهْ از هزار ماه است

#غلامرضا_سازگار
#تسبیح_اشک

ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
در برف‌ریز ظلمت و بیداد
زخم تبر خوردیم و گل کردیم

با خون خود هر لاله زد فریاد
تا پای جان بر عهد و پیمانیم
یعنی که صلح با خزان هرگز
ما خار چشمان زمستانیم

از هشت فصل داغ می‌آییم
از سال‌های آب و آیینه
از فصل‌های لاله‌باران‌ها
از روزهای بغض در سینه

از پیلهٔ تحریم‌ها رستیم
در پیله‌ها پروانه‌تر گشتیم
ما در مصاف صخره‌های سخت
چون موج‌ها کوبنده برگشتیم

داغ شهیدان زمان هرگز
در سینه‌ها پرپر نمی‌ماند
از کاخ ظلمت‌خیز استکبار
جز مشت خاکستر نمی‌ماند

با خون خود هر لاله زد فریاد
تا پای جان بر عهد و پیمانیم
یعنی که صلح با خزان هرگز
ما خار چشمان زمستانیم

#عالیه_مهرابی

کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
هر کس که قدم به خاک ما بگذارد
باید سر خویش را به جا بگذارد

#محمدرضا_سهرابی_نژاد

سوختیم از داغ غفلت، سوختیم ای خام‌ها!
دانه‌ها را چیده‌اند اما به سوی دام‌ها

هر که پای برگه‌ها را، مست، امضا می‌کند
پای خون را باز خواهد کرد در حمام‌ها

این جماعت نیست! جمعی از فراداهای ماست!
ساز خود را می‌زند تکبیرة‌الاحرام‌ها

ای مسلمان! دین نداری لااقل آزاده باش
کفرها گاهی شرف دارند بر اسلام‌ها

راه سختی پیش رو داریم بعد از کربلا
سنگ‌ها در کوفه‌ها، دشنام‌ها در شام‌ها

آه اگر مولا چراغ خیمه را روشن کند
آه اگر روشن شود تاریکی ابهام‌ها

آه از آن بزمی که بعد از لقمه‌های چرب و نرم
جام‌های زهر می‌نوشیم از «برجام»ها

تیغ شعرم تیز شد اما غلافش می‌کنم
موسم صلح و سکوت است و زبان در کام‌ها!

#زهرا_بشری_موحد

امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
از خواب پرید کشورِ من امّا
معنای مدافع حرم را فهمید

#محسن_ناصحی

از عمر دو روزی گذران ما را بس
یک لحظۀ وصل عاشقان ما را بس
هر چند دعای ما اجابت نشود
هم‌صحبتی تو در جهان ما را بس

#قیصر_امین_پور

ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم

اولین زن تویی که قامت بست
در نماز پیمبر خاتم

شوهرت کیست؟ بهتر از عیسی
دخترت کیست؟ برتر از مریم

دامنت جای زهرة الزّهرا
که بود نور نیّر اعظم...

بد ز تیغ علی و ثروت تو
که شد این گونه کاخ دین، محکم

یار احمد شدی که تا نشود
یک سر موی، از سر او کم

زخم پاهای سنگ خوردۀ او
یافت از دست لطف تو، مرحم

عاشق بردباری‌ات همه جا
شاهد جان‌فشانی‌ات همه دم

سر بلند از شهامت تو صفا
اشک ریز از مصائبت زمزم

به علی و محمّد و زهرا
اشفعی یا خدیجةالکبری


خیمۀ عشق را عمود تویی
صفت مهر را نُمود تویی

در کنار تمامی رحمت
مظهری بر تمام جود تویی...

اولین زن که از زبان رسول
سخن وحی را شنود تویی

اولین زن که با رسول خدا
به رکوع آمد و سجود تویی

با سلام پیمبری به رُخش
اولین کس که در گشود تویی

آن‌که با جبرئیل در هر وحی
آمدش از خدا درود تویی...

آن‌که در خانه بود و یک دم هم
غافل از رهبرش نبود تویی

باغبانی که شد گل یاسش
بین دیوار و در کبود تویی

به علی و محمّد و زهرا
اشفعی یا خدیجةالکبری


ای خریدار جان پیغمبر
همسر مهربان پیغمبر

احترامی نداشت چون تو کسی
در میان زنان پیغمبر

در حیات و ممات تو نفتاد
نام تو از زبان پیغمبر...

ای چراغ همیشۀ تاریخ!
در صف دودمان پیغمبر

به وجود تو افتخار کند
همه جا خاندان پیغمبر

هستی خویش را فدا کردی
در ره آرمان پیغمبر

سر زد از مشرق گریبانت
کوثر جاودان پیغمبر

تا نهم بار دیگر، ای مادر!
جبهه بر آستان پیغمبر

به علی و محمّد و زهرا
اشفعی یا خدیجةالکبری

#سیدرضا_مؤید
#سرچشمه_کوثر

هشدار! گمان بی‌نیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهره‌سازی نکنیم
حیثیّت انقلاب خون شهداست
با حرمت انقلاب بازی نکنیم

#خلیل_عمرانی