شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۰۵ مطلب با موضوع «اهل‌بیت عصمت و طهارت :: امام حسین علیه‌السلام» ثبت شده است

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

به یاد چایی شیرین کربلایی‌ها
لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش‌گوشه یک غزل دارد

بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد

غلامتان به من آموخت در میانهٔ خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد

#سیدحمیدرضا_برقعی

بى سر و سامان توام یا حسین
دست به دامان توام یا حسین‏

عاقبت این عشق هلاکم کند
در گذر کوى تو، خاکم کند

تربت تو، بوى خدا مى‌‏دهد
بوى حضور شهدا مى‏‌دهد

مشعر حق! عزم منا کرده‌‏اى
کعبه‌ی شش‌گوشه بنا کرده‌‏اى‏

تیر، تنت را به مصاف آمده‌ست
تیغ، سرت را به طواف آمده‌‏ست‏

بر سرِ نى، زلف رها کرده‏‌اى
با جگر شیعه چها کرده‌‏اى؟!

باز که هنگامه برانگیختى
بر جگر شیعه نمک ریختى‏

حجّ تو هر چند که تأخیر داشت
لکن هفتاد و دو تکبیر داشت‏

آرى هفتاد و دو لبّیک گو
عزم وضو کرده به خون گلو

اینان هفتاد و دو قربانى‌‏اند
کز اثر باده تو، فانى‌‏اند

همنفسان! حجّ حسینى کنید
پیروى از راه خمینى کنید

حجّ حسینى، سفرى سرخ بود
احرامش، بال و پرى سرخ بود

حجّ حسینى، سفر کربلاست
نیّت آن غربت و رنج و بلاست‏...
 
#محمدرضا_آقاسی

آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخه‌ای قنوت برای خدا گرفت

شعر علیل و واژه‌ی بی‌اشتهای آن
با اشک‌های شوق تشرف شفا گرفت

در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر
دل بیدلانه حالت خوف و رجا گرفت

امّا پس از طلوع فراگیر آفتاب
بی‌اختیار دامن مهر تو را گرفت!

مهر تو شرح روشن اشراق ناب بود
خورشید با تبسّم تو روشنا گرفت

عالم قرار بود پس از تو شود خراب
مهرت قدم نهاد که عالم بقا گرفت

با فطرت اویس دل آمد به سوی تو
از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت

باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست
اذن طواف در حرم کربلا گرفت

بی شک سراغ رایحه‌ی گیسوی تو را
حافظ هزار بار ز باد صبا گرفت!

با شوق تو مشارق الهام جلوه کرد
با عطر تو عوالم ایجاد پا گرفت

دیدم چگونه شاهد بزم شهود شد
آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت!


از داغ تو که در دل افلاک جا گرفت
آدم به ناله آمد و خاتم عزا گرفت

فیض عظیم با «وَ فَدَیناهُ» موج زد
این جام را خلیل به لطف شما گرفت

حتی پیامبر به پیامت امید داشت
آن روز که تو را به سر شانه‌ها گرفت

عمّان درست گفت: خدا در دم نخست
وقتی که امتحان ز همه اولیا گرفت

قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست
جانِ تو بهتر از همه جام بلا گرفت

ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من
از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت

در حیرتم «کمیت» چگونه میان شعر
از دشمنان خون خدا خونبها گرفت؟!

«آنان که در مقام رضا آرمیده‌اند»
دیدند دعبل از چه امامی قبا گرفت

من در خور عطای شما نیستم ولی
باید دهان شاعرتان را طلا گرفت

وقتی خروش کرد که «باز این چه شورش است»
آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت...

#جواد_محمدزمانی

ای گردش چشمان تو سرچشمه‌ی هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی

خورشید که سرچشمه‌ی زیبایی و نور است
از میکده‌ی چشم تو آموخته مستی

تا جرعه‌ای از عشق تو ریزند به جامش
هر لاله کند دعوی پیمانه به‌دستی

از چار طرف محو تماشای تو هستند
هفتاد و دو آیینه‌ی توحید پرستی

وا کرد درِ مسجدالاقصای یقین را
تکبیرة الاحرام نمازی که تو بستی

تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلک
تا خون شدن حنجره از پا ننشستی

ای کاش که گل‌های عطشناک نبینند
در دیده‌ی خود خار غمی را که شکستی

یک گوشه‌ی چشم تو مرا از دو جهان بس
ای گردش چشمان تو سرچشمه‌ی هستی

#محمدجواد_غفورزاده

ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دل‌های مست و مشتاق است

در میخانه‌ی کرم شد باز
الدخیل این حریمِ رزاق است

ریزه‌خوارش فقط نه اهل زمین
جرعه‌نوشش تمام آفاق است

بی‌حساب است فضل این ساقی
شب جود و سخا و انفاق است

بین دل‌های بیدلان امشب
با سر زلفِ یار میثاق است

«قبره فی قلوب من والاه»
حرمش قبله‌گاه عشّاق است

ماه شعبان رسید! ماه سه ماه
کربلا می‌رویم! بسم الله


السلام ای پناه مُلک و مکان
در یَدِ قدرتت عنان جهان

رفته قنداقه‌ات به عرش خدا
تشنه‌ی پای‌بوسی‌ات همگان

در طوافت قیامتی شده است
می‌رسد هر فرشته با هیجان

پَر قنداقه‌ی تو می‌بخشد
پر و بالی به فطرس نگران

از سر انگشت پاک مصطفوی
جرعه جرعه بنوش شیره‌ی جان

خواند جدّت «حسینُ منّی» را
«وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان

با تو جود و شجاعت نبوی‌ست
ای شکوه حماسه‌های عیان

در نمازت شبیه فاطمه‌ای
بین میدان علی‌ست جلوه‌کنان

چشم‌های تو مرز خوف و رجاست
قَهر و مِهر تو آتش است و امان

رحمت محض! یا ابا الأیتام!
پدری کن برای عالمیان

ای که آقائی تو بی‌حد است
باز ما را به کربلا برسان

شب جمعه شمیم سیب حرم
منتشر می‌شود کران به کران

روضه‌هایت بهشت اهل ولاست
چشم ما چشمه‌های کوثر آن

«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»
اشک‌ها از غمت همیشه روان

السلام ای شهید روز دهم
السلام ای امام تشنه‌لبان

تا ابد در فراز، پرچم توست
خون سرخت همیشه در جَرَیان

کربلای تو از ازل بوده‌‌ست
مبدأ حرکت زمین و زمان

شب سوم رسیده‌ای، ای ماه
السلام علیکَ ثارالله


السلام ای نگین عرش برین
سروِ بالا بلند اُم بنین

جذبه‌های نگاه هاشمی‌ات
ماه را می‌کشد به سوی زمین

عبد صالح! مُواسِیاً لله!
پدر فضل! روح حق و یقین!

به حضورت گشوده دست، فلک
به قدوم تو سوده عرش، جبین

وقت هوهوی ذوالفقار علی‌ست
به رویِ مرکب حماسه نشین

می‌شود با اشاره‌ی‌ تو دو نیم
هر کسی آید از یسار و یمین

زینبت «إن یکاد» می‌خواند
آسمان محو هیبت تو! ببین

کاشف الکرب اهل بیت نبی!
بازوان توأند حصن حصین

ماه من! بازوی رشید تو را
که برافراشته است بیرق دین ـ

زده بوسه علی به گریه چنان
چیده از آن حسین بوسه چنین

سائلان تو بی‌شمارند و ...
گوشه چشمی به ما! بس است همین

شب جود و کرامت و بذل است
شب چارم شب اباالفضل است


السلام ای حقیقت جاری
روح تقوا و زهد و بیداری

سید السّاجدینِ شهر رسول
عبد مسکینِ حضرت باری

روزهایت مجاهدت، ایثار
نیمه شب‌هات بخشش و یاری

در مناجاتت ای صحیفه‌ی نور
آیه آیه زبور می‌باری

همه مجذوب ربنای توأند
محوِ این سِیْر و این سبکباری

گوش کن این صدای داوود است
که به شوق تو می‌شود قاری

پا برهنه به حجّ که می‌آیی
کعبه را هم به وجد می‌آری

خطبه‌های تو تیغِ برّانند
ثانی حیدری و کرّاری

در مصاف تو سهم دشمن تو
چیست غیر از مذلّت و خواری

وارث عزت و سخای حسین
ای که بعد از عمو، علمداری

به محبان خود نظر فرما
بیشتر موقع گرفتاری

رو سیاهی من گذشت از حدّ
تو برایم مگر کنی کاری

در نماز شبت دعایم کن
تو عزیزی تو آبروداری

دلم از بند هر غم آزاد است
شافع من امام سجاد است

#یوسف_رحیمی