شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۲۵ مطلب با موضوع «اهل‌بیت عصمت و طهارت :: امام سجاد علیه‌السلام» ثبت شده است

گفتند کی؟ ناله کردی، الشام الشام الشام
افروخت در خاطراتت، تحقیر و دشنام، الشام

شد ننگ، شد عقده نامش، شرمنده دیوار و بامش
در ذهن هفت آسمان ماند، این نام ناکام، الشام

دست دغل بست دستت، شاید ببیند شکستت
تیغی که در راه، اَلتَف، سنگی که بر بام، الشام

شهری که هر کوچه دردی، شهری که هر گوشه داغی
شهری که اهلش شکستند، دل‌های ایتام، الشام

در سینه‌ات درد ای مرد، دستان تو سرد ای مرد
آتش شد اما نگاهت، آرام آرام، الشام ...

... الشام شهر شکسته، الشام با دست بسته
با چوب‌ها پله پله، لرزید هر گام، الشام

گفتی "انا ابن المِنا" وای، گفتی "انا ابن الصفا" وای
هر جمله تیری سه پر بر، کفری بد اندام، الشام

هرچند از خون وضویت، هرچند سر روبرویت
رسوا شد اسلام کافر، یا کفر اسلام، الشام

هرچند زخمی که خوردی، تا غسل و تابوت بردی
هرگز ز یادت نبرده‌ست، تکرار ایام، الشام

نام آور آسمانی، برجاست از تو نشانی
بعد از تو بسیار دیده است، سرباز گمنام، الشام

می‌آید آن صبح آن صبح، می‌آید آن مرد آن مرد
گرد مزار شهامت، می‌بندد احرام، الشام

الشام الشام ناله، الشام بغضی سه ساله
گفتند نی، ناله کردی، الشام الشام الشام

#حامد_اهور

قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
سجّاد! پس از غروب آن ظهر غریب
سجّادۀ تو پیام عاشورا بود

#منیره_هاشمی

این ماه کیست همسفر کاروان شده؟
دنبال آفتاب قیامت روان شده

یک لحظه ایستاده که سرها روند پیش
یک دم نشسته منتظر کودکان شده

یک جا ز پیر کوفه شنیده‌ست ناسزا
یک جا به سنگ کودک شامی نشان شده

هم شاهد غروب گل ارغوان به خون
هم راوی حدیث لب خیزران شده

با پای خسته راه‌بر خلق آمده
با دست بسته کارگشای جهان شده

ای دیده داغ کودک شش ماهه تا به پیر
آه ای بهار تا گل آخر خزان شده

بعد از برادر و پدر و خواهر و عمو
تنهاترین ستارۀ هفت آسمان شده

از بس گریسته‌ست چنان شمع در سجود
از خلق، آفتاب مزارش نهان شده

#محمدسعید_میرزایی

سجادهٔ اشک تو به هر جا باز است
صد جاده به سمت آسمان‌ها باز است
چشمان تو هر روز، پر از عاشوراست
چون پنجره‌ای که رو به دریا باز است

#میثم_مؤمنی_نژاد

آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو

 از راه دور با دل رنجور آمدی
مرهم به غیر صبر ندارد طبیب تو

باغ از صدای زمزمه، از عطر گل تهی‌ست
جا مانده در خرابه مگر عندلیب تو؟

تصویر کربلاست که همواره روشن است
در چشمۀ زلال نگاه نجیب تو

رفتی و قرن‌هاست که تکرار می‌شود
نجوای عاشقانۀ امنّ یجیب تو

#فاطمه_سالاروند
#صحیفه_محرم

هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
سجاد که سجاده به او دل می‌بست
تدبیر خدا بود که در تب باشد

#منیره_هاشمی

گرچه تا غارت این باغ نمانده‌ست بسی
بوی گل می‌رسد از خیمۀ خاموش کسی

 چه شکوهی‌ست در این خیمه که صد قافله دل
می‌نوازند به امید رسیدن، جرسی

 دامن خیمه به بالا بزن ای گل! که دلم
جز پرستاری درد تو ندارد هوسی

ای صفای سحری جمع به پیشانی تو!
باد پاییم و به گردت نرسیده‌ست کسی...

 چه صمیمی‌ست خدایی که تو یادم دادی!
لطف محض است اگر نیست جز او دادرسی

باز شب آمد و من ماندم و این گریه و نیست
جز ابوحمزۀ طوفانی تو همنفسی


#محمد_فخارزاده
#صحیفه_محرم

تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...

تو را در حرا، در حرم، در مدینه
تو را در صفا، در منا دیده بودم

تو را بین محراب خونین کوفه
تو را در مقام رضا دیده بودم

تو را در همان‌جا که خورشید گل کرد
کنار همان نیزه‌‌ها دیده بودم...


من از روز اوّل که محو تو گشتم
تو را نیمی از کربلا دیده بودم

تو را کوهی از صبر، انبوهی از عشق
تو را سوره‌ای از خدا دیده بودم

تو را شیرمردی که در اوج سختی
نشد از خدایش جدا، دیده بودم

تو را باصفا چون بهارِ پرستش
تو را روحِ سبزِ دعا دیده بودم...

#محمد_فخار‌زاده
#صحیفه_محرم

آرزوی کوه‌ها یک سجده‌ی طولانی‌اش
آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانی‌اش

دست‌هایش شاخهٔ طوباست مشغول دعاست
ماه و خورشید و فلک در سایهٔ نورانی‌اش...

می‌وزد از منبرش فریادهای «یاحسین»
شام‌ها ویرانهٔ هر خطبهٔ توفانی‌اش

در کلامش ضربت شمشیر حقّ حیدر است
عبدوَدها کشته، از شور حماسی‌خوانی‌اش

اوست فرزند منا و مکه، فرزند صفا
چشمه‌ها می‌جوشد از هر واژهٔ قرآنی‌اش

#اعظم_سعادتمند

#باران_پس_از_برف

بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیغام تو ورد سبز بیداران است
بیدار نبود آن‌که بیمارت خواند

#سلمان_هراتی