خاک، ای خاکی که میگیری کنون در بر مرا
بشنو از من نیست جز شور خدا در سر مرا
آتشی دارم به جان گویی خدا روز ازل
خلق کرده جای خاک از خون و خاکستر مرا
شعر پاکم رشتهای از شیر پاک مادر است
نور قرآن ریخته در کام جان مادر مرا
بید مجنونم که در دشت عطش روییدهام
نشکند طوفان و تندر نشکند صرصر مرا
از تبار نوبهارم سربدار سبزوار
هان کفن سازید از نسرین و سوسنبر مرا
همرهم بودید هم از منزل اول به صدق
همصدا باشید هان تا منزل آخر مرا
میبرندم بال در بال ملائک تا بهشت
دستههای قدسیان با بانگ یا حیدر مرا
لحظهی تلقین زمان ذکر اِفهم یا حمید
روضهای خوانید از آن سید بیسر مرا
بار سنگینی نبودم روی دوش دوستان
آن چنان خجلت نداد این پیکر لاغر مرا
پیش چشم مردمان در شستشوی واپسین
آب غسل آرید از جوبار چشم تر مرا
خواندهام عمری سرود درد اما با نشاط
التفاتی نیست بر دنیای خنیاگر مرا
آنقدر شور حسینی هست در جانم که عشق
برده از جامهدران یک پرده بالاتر مرا
سالک راه ولایت بودم از روز نخست
میشناسند از بن جان رهرو و رهبر مرا
پارسی را پاس میدارم به فر انقلاب
پارسایانی که میدانید قدر و فر مرا
فارغم از لعل و مروارید و یاقوت و دُرَر
نیست جز دُرّ دری در زندگی گوهر مرا
من مرید اهلبیتم من زبان ملتم
پاس میدارند هم بیرون از این کشور مرا
هم دلیران مهر میورزند بر اشعار من
هم شهیدان یاد میآرند در سنگر مرا
ای خمینی! میهمان داری مریدت آمدهست
نزد پیغمبر شفاعت کرده آن سرور مرا
غیر ذکر یا علی ذکری ندارم بر زبان
دست میگیرد علی در عرصه محشر مرا
#علیرضا_قزوه
- ۰ نظر
- ۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۹:۰۸