شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۴۲ مطلب با موضوع «سایر موضوعات :: شهدا» ثبت شده است

از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق‌تری از من

دلبسته‌ات بودم من و دلبسته‌ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من

آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من»

رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمانِ تری از من

«فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظا» خواندم که برگردی
برگشته‌ای با حال و روز بهتری از من

من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده‌های زخمی‌ات دل می‌بری از من

عاشق‌ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...

#سیده_تکتم_حسینی
#شهادت‌نامه

از بودن تو خاطره دارد آیا؟
حس کرده به روی گونه دستت را یا؟...
بر خندۀ عکس آخرت زل زده است
طفلی که بلد نیست بگوید بابا 

#سعید_مبشر

آرامش موّاج دریا چشم‌هایش
دور از تعلق‌های دنیا چشم‌هایش

راه زیادی نیست در تکرار تاریخ
از روضه‌های کربلا تا چشم‌هایش

حتی شهادت می‌تواند ساده باشد
این را شهادت می‌دهد با چشم‌هایش

پیروز میدان نبرد خیر و شر کیست؟!
شمشیرهای غرق خون یا چشم‌هایش؟

فکر فراموشی آن تصویر تلخم
قصدم فراموشی‌ست... اما چشم‌هایش

#فاطمه_زاهدمقدم


این چندمین نامه‌ست بابا می‌نویسم؟
هر چند یادت نیست امّا می‌نویسم

دیروز هم برگشت خورده نامه‌هایم
من با امید این نامه‌ها را می‌نویسم

امروز با سارا کمی دعوایمان شد
از قهرها، از آشتی‌ها می‌نویسم

خانم معلم، نمرۀ عالی به من داد
او گفت: من با «عشق» انشا می‌نویسم

مادر برایم قصه‌ای از کربلا گفت
در نامه‌ام عین همان را می‌نویسم

او از تحمل گفت، از یاسی سه‌ ساله
از تشنگی، از صبر دریا می‌نویسم

از دختری کوچک که نامش هم رقیّه‌ست
از بی‌وفایی‌های دنیا می‌نویسم

بابا! دلم ابری‌ست، میل گریه دارد
دلتنگی‌ام را از همین جا می‌نویسم

اسمت شبیه اسم بابای رقیّه‌ست
من از غم آن خوب تنها می‌نویسم

این نامه را هم پست خواهم کرد امروز
اما برایت باز فردا می‌نویسم

#خدیجه_پنجی
#شهادت‌نامه

یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
یک مادر گریان که به دختر می‌گفت:
بابای تو زنده است... هر چند که نیست

انشام دوباره بیست، بابای گلم!
موضوع: «کسی که نیست» بابای گلم!
دیشب زن همسایه به من گفت «یتیم»
معنای یتیم چیست؟ بابای گلم!

گفتی که پس از سجود برمی‌گردی
وقتی که صلاح بود برمی‌گردی
در نامه نوشتی که دلت تنگ شده
تا فکر کنم که زود برمی‌گردی!

در باد نشانه‌های بال و پر توست
بر گونه هنوز بوسۀ آخر توست
گفتند به من در آسمانی... بابا!
خورشید به خون نشسته شاید سر توست

اشک و تب و سوز بوی بابا دارد
اینجا شب و روز بوی بابا دارد
شاید که نرفته است، مادر به خدا
این چفیه هنوز بوی بابا دارد

#میلاد_عرفان_پور
#شهادت‌نامه

چرا چو خاک چنین صاف و ساده باید مرد؟
و مثل سایه به خاک اوفتاده باید مرد؟

به گلشنی که شقایق اسیر دلتنگی‌ست
به روی دست، سر خود نهاده، باید مرد

قسم به خون شهیدان که در سراچۀ رنگ
به رنگِ لالۀ با داغ زاده، باید مرد

چو عاشقانِ ز جان دست شسته، باید رفت
چو بیدلانِ دل از دست داده، باید مرد

اگر که راه به پایان جاده خواهی برد
هلا ز خویش در آغاز جاده باید مرد

در این قبیله کسی عاشق شهادت بود
که گفت: بیشتر از این، زیاده، باید مرد

به پایمردی سقّای کربلا سوگند
که: با دو دست پر و بال داده، باید مرد...

پیام سرخ شهیدان کربلا این است
که: در مصاف ستم ایستاده باید مرد!

#محمدعلی_مجاهدی
#شهادت‌نامه

به غیر از یک دل پرپر ندارند
به جز یک مشت خاکستر ندارند
اگر سر داشتی عاشق نبودی
سپیداران عاشق سر ندارند

#سیدحبیب_نظاری

مروری تازه کن بال و پرت را
دوبیتی در دوبیتی دفترت را
گریبان چاک کن بگذار باران
بخواند زخم‌های پیکرت را

#سیدحبیب_نظاری

خوشا آنان که جانان می‌شناسند
طریق عشق و ایمان می‌شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می‌شناسند

#علیرضا_قزوه

برداشت به امّید تو ساک سفرش را
ناگفته‌ترین خاطرۀ دور و برش را

برگشت، نگاهی به من انداخت و خندید
بوسید در آن لحظۀ آخر پسرش را

برخاسته بود العطش از مجلس روضه
آتش زده بود آه... دلِ شعله‌ورش را

پر زد به هوای حرم عشق که شاید
یک روز بریزد همه جا بال و پرش را

آهسته فقط گفت: امان از دل زینب
وقتی که رساندند به مادر خبرش را

این کرب‌وبلا نیست دمشق است،که هربار
یک‌جور شکسته دل هر رهگذرش را

آیا تن بی‌جان تو هم زیر سم اسب...
بگذار نگوییم از این بیشترش را

در راه دفاع از حرم عشق چه خوب است
عاشق بدهد مثل تو صدبار سرش را...

#طیبه_عباسی_ترابی

#شهادت‌نامه