یارب به رسالت رسول الثَّقَلین
یارب به غزا کنندهی بدر و حُنَین
عصیان مرا دو نیمه کن در عرصات
نیمی به حَسن ببخش و نیمی به حسین
#ابوسعید_ابوالخیر
- ۰ نظر
- ۱۷ آبان ۹۵ ، ۰۰:۲۹
یارب به رسالت رسول الثَّقَلین
یارب به غزا کنندهی بدر و حُنَین
عصیان مرا دو نیمه کن در عرصات
نیمی به حَسن ببخش و نیمی به حسین
#ابوسعید_ابوالخیر
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
مرا جز تو کس، یاور و یار نیست
چه گویم که یارای گفتار نیست
ز فیض تو آید دلم در خروش
که نی از دم نایی آید به جوش
دلم رشحهی بحر انعام توست
چو ماهی، زبان زنده از نام توست
ندارد فروغی ز خود مشتِ گل
مگر پرتو فیضت افتد به دل
وجود تو نگشاید از دست جود
عدمپیکران را چه یارای بود؟
در این تیره کاخی که ظلمت سراست
نفس راه لب را چه داند کجاست؟
ازل تا ابد، مدّ احسان توست
به خوان کرم، دل نمکدان توست
زبان است دستانزنِ باغ تو
دلم طور و شمعش بود داغ تو
حدیث من و ما نمیشایدم
به این خیرگی خنده میآیدم
ندانستهام کیستم، چیستم
تویی عین هستی و من نیستم
فنا را کجا لاف دعوی رسد؟
مگر دست دعوی به معنی رسد
«حزین»، از میِ بیخودی جام کش
زبان مست دعویست، در کام کش
اگر محو کثرت وَ گر وحدتی
به هر صورت، آیینهی حیرتی
قلم بر فسونهای نیرنگ زن
زند راهت آیینه بر سنگ زن
چو از خویش و بیگانه تنها شوی
قبول خداوند یکتا شوی
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
طمع نیست از کشت بیحاصلم
به خشنودیات کار دارد دلم
بسی شرمسارم ز نفس فضول
ز طاعت مکدّر، ز عصیان ملول
که نیک و بدم هر دو نبوَد روا
چو عصیان بود طاعتم ناسزا
ندارم به جز عفو چیزی به کف
شد از کف مرا نقدِ فرصت تلف
به درگاهت آوردهام عجز خویش
سر از شرمِ بیبرگی افکنده پیش
نگیری چهسان دست افتادهای
که خود از کرم هستیاش دادهای؟
به یک عمر در نعمتت زیستم
گدای درت نیستم، کیستم؟
اگر هست بنما درِ دیگرم
وگر نه به حرمان مران زین درم
در افتادگی از که خواهم مدد؟
مدد از که افتادگان را رسد؟
خروشان خراشم جگر در قفس
کسی نیست غیر از تو فریادرس
به هر حاجتم از تو امّیدوار
که هم فیضبخشی، هم آمرزگار
#حزین_لاهیجی
من بیتو دمی قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
#عطار_نیشابوری
گر زنده دلی مرام تکریم بگیر
ور مرده دلی مجلس ترحیم بگیر
تصمیم به هر کار گرفتی کردی
بر ترکِ گناه نیز تصمیم بگیر
#سیدرضا_مؤید
لطفی کن و سر به راهمان کن یارب
رحمی به دل سیاهمان کن یارب
در روز حساب دستهامان خالیست
با رحمت خود نگاهمان کن یارب
#محمدعلی_رحیمی
امام صادق(علیهالسلام):
إِذَا رَقَّ أَحَدُکُمْ فَلْیَدْعُ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَا یَرِقُّ حَتَّى یَخْلُصَ
هنگامی که دلتان شکست دعا کنید، زیرا دل تا صاف و خالص نشود، نمیشکند.
الکافی، ج۲، ص۴۷۷
سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا
تحصیل امید و آبرو کن به دعا
دلهای شکسته چشمۀ رحمت اوست
هرگاه دلت شکست رو کن به دعا
#محمدجواد_غفورزاده
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلع انوار کتاب کریم
هست خداوند جهان ای بشر
از رگ گردن به تو نزدیکتر
گاه برو پیش خدا با وضو
موی به مو حاجت خود را بگو
خواست گشاید درِ رحمت خدا
داد به دست تو کلید دعا
گفت بخوان تا که اجابت کنم
زآن که برآرندهی حاجت منم
معجزه است آنچه دعا میکند
رفع قَدَر، دفع قضا میکند
غیر دعا نیست بشر را سپر
در برِ شمشیر قضا و قدر
چیست دعا؟ عرضِ تقاضای ما
از مَلَکُ المُلک دو عالم، خدا
چیست دعا؟ روح عبادات خلق
زمزمهی خلق و مناجات خلق
گر چه به صورت کلماتی خوش است
لیک به معنی سپر آتش است
دایرهی نور خدایی دعاست
رابطهی خلق خدا، با خداست
روز سلامت چو دعا میکنی
روی به درگاه خدا میکنی
روز مرض هم چو شَفا خواستی
صحَّت خود را ز خدا خواستی
چون به سماوات رِسَد این دعا
در مَلَکوت است صدا آشنا
سابقه دانند و شفایت دهند
درد ستانند و دوایت دهند
گفت پیمبر که: اگر بندهای
بندهی درماندهی شرمندهای
روی به درگاه خدا آورد
دست تضرّع به دعا آورد
گر برود دست همی بر درش
شرم نماید کرم داورش
لطف ببین و کرم کردگار
بنده گنهکار و خدا شرمسار
باش بدان مرحله امیّدوار
وقت دعا بر کرم کردگار
دست برون نامده از آستین
چهره نساییده به روی زمین
آید اجابت که سخن ساز کن
پشتِ درم، در به رخَم باز کن!
حال که معنیِّ دعا شد بیان
وقت دعا، حال دعا هم بدان
بهر دعا، گاه مجالی خوش است
فرصتی و شوری و حالی خوش است
صبح چو شد روی افق سیمگون
شام چو شد رنگ شفق رنگ خون
چون ز اذان، مأذنه شد مُشکبیز
عطر پراکند، کتاب عزیز
موقع باران که ز طبع هوا
شست همه گرد گناهان ما
موقع آیات که بینی عیان
از پسِ هر آیه خدای جهان
شهری با زلزله ویران کند
کوهی چون کاه ز جا بر کند
تیرهتر از شام کند روز را
چشمهی خورشید جهانسوز را
تا تو ببینی که چه تغییرهاست
«وآن که تغیّر نپذیرد خداست»
گوهر دلخواه خود آری به دست
گوهر یکدانهی دل چون شکست
قیمت هر حقّه که بشکست کاست
جز صدف دل که شکستش بهاست
ای دو جهان جلوهای از ذات تو
چرخ یکی آیه ز آیات تو
ما همه محتاج و تویی بینیاز
ما همه بیچاره تویی چارهساز
ای همه کس را همه جا دستگیر
از منِ افتاده ز پا، دست گیر
بنده، یکی بندهی فرمان تو
خار، ولی خار گلستان تو
نطع زمین سفرهی احسان توست
کافر و مؤمن به سرِ خوان توست
ظلّ عنایات تو بر خاص و عام
خود ز ازل تا به ابد مستدام
چشم امید دو جهان سوی توست
خاصه «ریاضی» که ثناگوی توست
#سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآ
#ابوسعید_ابوالخیر
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است
رمضان است و من زلالم باز
صاحب روزی حلالم باز
میزند موج بیکران در من
پهنه در پهنه آسمان در من
چشمهایم ندیدنی را دید
رمضان است و من پر از خورشید
الفتی پاک با سحر دارم
تشنهی لحظههای افطارم
رمضان است و گفتنم هوس است
«راز از تو شنفتنم هوس است»
از تو ای با من آشنا! از تو
از تو ای مهربان خدا! از تو
ای خدایی که جود آوردی
از عدم در وجود آوردی
ای خدایی که هستیام دادی
حرمت حقپرستیام دادی
ای سؤالِ مرا همیشه جواب
ای سبب! ای مسبِّب! ای اسباب!
پیش پایم همیشه روشن باش
با توام من، تو نیز با من باش
در نگاهم، گناه میجوشد
تو نپوشی کسی نمیپوشد
با من ای مهربان، مدارا کن
گره از کار بستهام وا کن...
رمضان است و ماه نیمهی بدر
شب تقسیم زندگی، شب قدر
شب قدر است و من همان تنها
دورم از هیهی و هیاهوها
نیست قرآن برابرم امشب
دست مولاست بر سرم امشب
ای خدای بزرگ بندهنواز
خالق لحظههای راز و نیاز
میچکد شور تو در آوایم
میزنی موج در دعاهایم
شب قدر است و میکنی تقسیم
برسان سهم دوستان یتیم
سهم من چیست؟ بندگی کردن
پاک و پاکیزه زندگی کردن
بار من ای یگانه سنگین است
سبُکم کن که سهمِ من این است
شب اِحیا تو با منی، آری
من بخوابم اگر، تو بیداری
لطف داری به دست کوتاهم
میدهی آنچه را که میخواهم
ای خدا ای خدای پنهان، فاش
هم در اینجا تو را ببینم کاش
تا بمیرم زلال و دلبیدار
مرگ من را به دست من بسپار
بسپارش به من به آگاهی
تا بمیرم چنان که میخواهی
بعد یک عمر خون دل خوردن
مطّلع کن مرا شب مردن
ای خدا ای خدای نومیدان
زندهی تا همیشه جاویدان
ای سزاوار گریه و خنده
مهربانِ هماره بخشنده
پاکبازم اگر چه گمراهم
از تو غیر از تو را نمیخواهم
بار تشویش از دلم بردار
وَ قِنا ربّنا عذاب النّار
شب قدر است و من چنین بیتاب
اِفتَتِح یا مفتّح الابواب...
#مرتضی_امیری_اسفندقه
#سیری_در_قلمرو_شعر_توحیدی
الهی به زیباییِ سادگی
به والاییِ اوج افتادگی
رهایم مکن جز به بند غمت
اسیرم مکن جز به آزادگی
#قیصر_امین_پور