شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#سعید_بیابانکی» ثبت شده است

این سواران کیستند انگار سر می‌آورند
از بیابانِ بلا گویا خبر می‌آورند

این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است
این سواران کهکشان با خود مگر می‌آورند

تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان!
این که بی‌پیراهن و بی‌بال و پر می‌آورند

هم عمو می‌آورند و هم برادر، حیرتا!
هم پدر می‌آورند و هم پسر می‌آورند

آشنا می‌آید آری این گل بالای نی
هر چقدر این نیزه را نزدیک‌تر می‌آورند

تا بگردد دور این خورشیدهای نیمه‌شب
ماه را نامحرمان از پشت سر می‌آورند...

زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو
خیزران می‌آورند و طشت زر می‌آورند

#سعید_بیابانکی
#نامه‌های_کوفی

باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده

آتش به کام و زلفْ پریشان و سرخْ روی
این آفتاب از افقی دیگر آمده

چون روز روشن است که قصدش مصاف نیست
این شاه کم‌سپاه که بی‌لشکر آمده...

بانگ «فَیا سُیُوفُ خُذینی»‌ست بر لبش
خنجر فروگذاشته با حنجر آمده

آورده با خودش همه از کوچک و بزرگ
اصغر بغل گرفته و با اکبر آمده

ای تشنگانِ سوخته‌لب! تشنگی بس است
سر برکنید ساقی آب‌آور آمده

این ساقیِ علم به کفِ بی‌بدیل کیست؟
عطشان در آب رفته و عطشان‌تر آمده...

آتش به خیمه‌های دل عاشقان زده
این آتشی که رفته و خاکستر آمده

آبی نمانده، روزه بگیرید نخل‌ها
نخل امید رفته ولی بی‌سر آمده

جای شریف بوسهٔ پیغمبر خداست
این نیزه‌ای که از همه بالاتر آمده

آن سر که تا همیشه سر از آفتاب بود
امشب به خون نشسته، به طشت زر آمده...

بوی بهشت دارد و همواره زنده است
این باغ گل به چشمت اگر پرپر آمده

بگذار تا دمی به جمالت نظر کنم
هفتاد و دومین گُلِ از خون برآمده!

لب واکن از هم، ای تن بی‌سر، حسین من!
حرفی به لب بیار و ببین خواهر آمده...

#سعید_بیابانکی

پیراهنت از بهار عطرآگین‌تر
داغت ز تمام داغ‌ها سنگین‌تر
کام همه تلخ شد ز داغت امّا
در کام تو مرگ از عسل شیرین‌تر

#سعید_بیابانکی

جاده مانده‌ست و من و این سر باقى مانده
رمقی نیست در این پیکر باقى مانده

نخل‌ها بی‌سر و شط از گل و باران خالی
هیچ‌کس نیست در این سنگر باقى مانده

تویی آن آتش سوزنده‌ی خاموش شده
منم این سردی خاکستر باقی مانده

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده‌ست
باز شرمنده‌ام از این سر باقی مانده

روزو شب گرم عزاداری شب‌بوهاییم
من و این باغچه‌ی پرپر باقى مانده

شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده‌ست
در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان
با توام! ای یل نام‌آور باقى مانده!

#سعید_بیابانکی