شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#سیدحسن_حسینی» ثبت شده است

آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
از نای زمانه نعرهٔ «لا» جوشید
تنها ز گلوی اصغرِ شش‌ماهه
خون بود، که در جواب بابا جوشید

#سیدحسن_حسینی

گر بر ستم قرون برآشفت حسین
بیداری ما خواست، به خون خفت حسین
آن‌جا که زبان محرم اسرار نبود
با لهجهٔ خون سرّ مگو گفت حسین

#سیدحسن_حسینی

عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان
تا پاک شود زمین ز ابناء یزید
همواره حسین مقتدا بایدمان

#سیدحسن_حسینی

جز آرزوی وصل تو یک‌دم نمی‌کنم
یک‌دم ز سینه مهر تو را کم نمی‌کنم

ای آن‌که سربلند مرا آفریده‌ای
جز پیش آستان تو سر خم نمی‌کنم

گر در ازای عشق غم عالمم دهی
با عالمی معاوضه این غم نمی‌کنم

جز راه پاک دوست یقیناً نمی‌روم
جز انتخاب عشق مسلم نمی‌کنم

چون آتش فراق تو را آزموده‌ام
خوف از عذاب سخت جهنم نمی‌کنم...

آن شمع خامُشم که به شب‌های بی‌کسی
حتی هوای گریه نم‌نم نمی‌کنم

داروی درد هجر حبیب است بس کنید
من از طبیب خواهش مرهم نمی‌کنم

حیران از این تغافل خویشم که زادِ راه
گاهِ سفر شده ست و فراهم نمی‌کنم

#سیدحسن_حسینی

هلا روز  و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو

به مهمان شراب عطش می‌دهد
شگفت است مهمانی چشم تو...

پر از مثنوی‌های رندانه است
شب شعر عرفانی چشم تو

تویی قطب روحانی قلب من
منم سالک فانی چشم تو

دلم نیمه شب‌ها قدم می‌زند
در آفاق بارانی چشم تو

شفا می‌دهد آشکارا به دل
اشارات پنهانی چشم تو

هلا توشه‌ی راه دریا دلان
مفاهیم طولانی چشم تو

مرا جذب آیین آیینه کرد
کرامات نورانی چشم تو

از این پس مرید نگاه توام
به آیات قرآنی چشم تو

#سیدحسن_حسینی