شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#سیدمسیح_شاهچراغی» ثبت شده است

در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بی‌کران دارد

سرفه‌هایش پر از جراحت بود، از لبش قطره قطره خون می‌ریخت
چفیهٔ خاک خورده‌اش حالا نقشی از باغ ارغوان دارد

بین سینه بلال مجروحش غربت و داغ را اذان می‌گفت
باز هم روی شاخهٔ لب‌هاش مرغ اندوه آشیان دارد

حجم بغضی که در گلو دارد کربلا کربلا مصیبت داشت
یاد شب‌های حمله می‌افتاد، روضه‌اش طعم شوکران دارد

السلام علیک یا باران السلام علیک یا عطشان
به فدای لبان خشکی که زخم از داغ خیزران دارد

یاس‌ها بین شعله‌ها پرپر، خیمه می‌سوخت یا همان سنگر
ماند یک مشت خاک و خاکستر باغ گل صحنهٔ خزان دارد

قمقمه، مشک بچه‌های جنگ، تیر باران شد از نفس افتاد
چشم عباس‌های لب‌تشنه موج دریای خون‌فشان دارد

آتش تیر و بمب و خمپاره هر طرف سنگ و نیزه و شمشیر
قتلگاه علی‌اکبرها ماجرا با سر و سنان دارد

تانک‌ها، اسب‌های فولادی، خاک کردند خاطراتم را
آه تنها پلاک و انگشتر یادی از نسل بی‌نشان دارد...

#سیدمسیح_شاهچراغی
#شهادت‌نامه