شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#علی_انسانی» ثبت شده است

دل سوزان بود امروز گواه من و تو
کز ازل داشت بلا، چشم به راه من و تو

من به تو دوخته‌ام دیده تو بر من، از نی
یک جهان راز، نهفته به نگاه من و تو

اُسرا با من و رأس شهدا با تو به حق
چشم تاریخ ندیده‌ست سپاه من و تو

روی تو ماه من و ماه تو عباس امّا
ابر خون ساخته پنهان رخ ماه من و تو

آیه خواندن ز تو، تفسیر ز من تا دانند
که به جز گفتن حق نیست گناه من و تو

هر دو نستوه چو کوهیم بَرِ سیل امّا
عشق، دلگرم شد، از سردی آه من و تو

#علی_انسانی

ای بهشت آرزوهای علی
ای دو چشمت دین و دنیای علی

شام غم را پرتوِ اُمّیدِ من
کوکب من، ماه من، خورشید من!

ای نچیده گل زِ رویت آفتاب
وی ندیده شب، شبِ مویت به خواب

در دل هر ذرّه، نور مِهر تو
مِهر هم، سایه‌نشینِ چهر تو

یک نگاهت بِه ز صد خُلد بَرین
نی، که یک ایمای تو خُلدآفرین!...

خانۀ ما گرچه از خِشت است و گِل
خشت روی خشت نَه، دل روی دل

آستانش، آسمانِ آسمان
سقف، بالاتر ز بام کهکشان

پایۀ دیوار آن، بر طاق عرش
وز پَرِ خود عرشیان آورده فرش

خاک آن را، شُسته آب سلسبیل
گَرد آن را رُفته، بال جبرئیل

ناودان‌ریزش، بِه از ماءِ مَعین
بوریایش، گیسوانِ حور عین

روشنی زین خانه دارد، نور هم
روزَنَش، بُرده سبق از طور هم

کی به سینا پای، موسی می‌گذاشت
گر سُراغِ خِشتی از این خانه داشت

«لَنْ تَرانی» بوده زین سینا جدای
رفته از این خانه، هر کس تا خدای

هر تنی جان و، ز جان جانانه‌تر
هر گُهر از آن گُهر، دُردانه‌تر

دخترانت بانوان مریم‌اند
هر دو در عِزّت عَلم در عالم‌اند

تا تو هستی قبلۀ کاشانه‌ام
کعبه می‌گردد به گِرد خانه‌ام...

رو بدین سو دارد از هر سو، بهشت
تا بگیرد از تو رنگ و بو بهشت

خانۀ ما گُلبنِ صدق و صفاست
فاش ‌گویم خانۀ عشق خداست

نورها از پرتو روبند توست
آفتاب خانه‌ام لبخند توست...

ای تبسّم، آرزومند لَبَت
ای سحر، مست از مناجات شَبَت

گو بگردانند روی از من همه
دوست تا زهراست، گو دشمن همه!

گو به آن، کز تیغ من در واهمه‌ست
ذوالفقارم جوهرش از فاطمه‌ست

#علی_انسانی

باز به من راه سخن باز شد
طایر اندیشه به پرواز شد

تا که کند سیر، مقامات را
مدح کند،‌ مادر سادات را

گر، نه مدد از نظرِ وی رسد
خامه به طوف حرمش کی رسد؟

اختر تابنده‌ بُرج شرف
گوهر رخشنده‌ دُرج شرف

مایه‌ فخریه‌ خیرالبشر
دوستی و دشمنی‌اش، خیر و شر

ریزه خور سفره او، اولیا
در بَر او بر سَرِ پا، انبیا

روح  نُبی ، جان نبی، ذات دین
کشته شده بر سرِ اثبات دین
ااا
در شرف و عفاف، الگو تویی
 به بانوان، بزرگ بانو تویی

به بی‌قرین ، نیست قرین تو کَس
و گر کسی هست، علی هست و بس!

بود به دستور خدای اَحد
که مصطفی به دست تو، بوسه زد

جن و ملک، کمینه خیل توأند
خلق، عوالم به طُفیل توأند

حُب تو، شیرازه‌ اُمّ الکتاب
سایه‌نشینِ مِهر تو، آفتاب

مقدم تو داده به خاک، اعتبار
فرش کند از تو به عرش، افتخار

هم ز سَران، خود پسرانت سَرند
هم، همه مفتخر زِ تو مادرند

در صف محشر، چو رسد گام  تو
محشر دیگر شود از نام  تو

به‌گاه غم ذکر امامان، همه
فاطمه، یا فاطمه، یا فاطمه

دامن تو، حسین، می‌پرورَد
آن‌که دل خدای هم می‌برَد

فضه‌ تو، معلم عالمی
که دارد از یَم کمالت نَمی

خانه‌ تو گلبُن عشق و عفاف
به گِرد آن کعبه بوَد در طواف

صبر تو را  نداشت ایوب، هم
اشک تو را نریخت یعقوب، هم

عبادت و خدمت تو، متصل
دسته‌ دستاس ز دستت خجل

چشم ملَک، محو نماز شبت
گوش فلک، به نغمه‌ یارَبت

#علی_انسانی

گر علی دل، قرار او زهراست
ور علی گل، بهار او زهراست

او که خود فخر خلقت است به حق
مایه افتخار او زهراست

جلوه‌گاه خداست خود، اما
جلوه کردگار او زهراست

ذوالفقارش اگر عدوکُش شد
جوهرِ ذوالفقار او زهراست

در علی می‌توان خدا را دید
زآنکه آیینه‌دار او زهراست

او ندارد به دار دنیا مِهر
تا که دار و ندارِ او زهراست

سیر، از سِیْرِ باغ و گلزارست
گل و باغ و بهار او زهراست

خود میان بهشت می‌بیند
تا به خانه کنار او زهراست

#علی_انسانی
#دل_سنگ_آب_شد

گمان مکن پسرت ناتنی‌برادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود

منال ام بنین و ببال از عباس
تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود

سقوط قلعه‌ی خیبر اگر به نام علی‌ست
فرات، خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود

ز شام تا به سحر دور خیمه‌ها می‌گشت
که ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود

به لرزه بود از او پشت هفت‌پشت ستم
یل تو یک‌تنه یک تن نبود، لشگر بود

به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت
ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود

اگر فتاد روی خاک می‌شود پرپر
ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود

قرائت شده توسط استاد #علی_انسانی

یک گل، نصیبم از دو لب غنچه‌فام کن
یا پاسخ سلام بگو، یا سلام کن!

ای حُسن مطلعِ غزل زندگانی‌ام
شعر مرا تمام، به حسن ختام کن

ای آفتاب خانۀ حیدر، مکن غروب
این سایه را تو بر سر من، مُستدام کن

پیوسته نبض من به دو پلک تو بسته است
بر من، تمام من! نگهی را تمام کن

تا آیدم صدای خدای علی به گوش،
یک‌بار با صدای گرفته، صدام کن

از سروِ قدشکسته نخواهد کسی خرام
ای قامتت قیامت من، کم قیام کن!

در‌های خُلد بر رخ من باز می‌کنی
از مِهر، همره دو لبت یک کلام کن

با یک نگاه عاطفه، عمر دوباره باش
ای مِهر پرفروغ، طلوعی به شام کن
ااا
این کعبه، بازویش حَجرالاسوَد علی‌ست
زینب بیا و با حجرم استلام کن

#علی_انسانی