امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
از خواب پرید کشورِ من امّا
معنای مدافع حرم را فهمید
#محسن_ناصحی
- ۰ نظر
- ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۰۴
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
از خواب پرید کشورِ من امّا
معنای مدافع حرم را فهمید
#محسن_ناصحی
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست
پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست
مثل جدش شده در کنیه «اباعبدالله»
در بقیع است ولی کرببلا هم با اوست
شیعه را کرببلا گرچه علمداری کرد
جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست
من اگر مورم اگر هیچ ولی میدانم
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
زندگینامهٔ او سطر به سطرش روضهست
که مصیبات همه عالم و آدم با اوست
در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد
بانی روضهٔ سقاست و زمزم با اوست
لفظی از کوچه در این مرثیه محزونتر نیست
وارث محنت زهراست اگر غم با اوست
#محسن_ناصحی
مرامم غیرت است ای عشق و پیمان با توأم دین است
دفاع از سنگ در دینی که من دارم از آیین است
حسینیوار موسایی به دریا زد که دریابم
عبور از کربلا آغاز رفتن تا فلسطین است
به قدس آوردهام در شعرها غمهای زیتون را
که سوگند خدا هم گاه والزیتون و والتین است
نمازم رو به کعبه است و قیامم مسجدالاقصی
قنوتم ربنای یا غیاث المستغیثین است
نوار غزه، لبنان، کربلای چار یا والفجر؟
چه فرقی میکند وقتی که مقصد طور سینین است
شبیه لحظههای حمله، امیدم به یا زهراست
که معبرهای بسیاری هنوز آغشته با مین است...
#محسن_ناصحی
به مسجد میرود معنا کند روح عبادت را
به مسجد میبرد با خود علی امشب شهادت را
دلیل محکمی دارد اگر در داخل محراب
فرادا میکند در سجدهی دوم جماعت را
مگر اینبار در بستر بخوابد ساعتی آرام
که سوزاندهست عمری در فراقش خواب راحت را
برای کشتنش از بدر تا محراب، راه افتاد
ندیدم هیچجا از تیغ، تا این حد سماجت را
چنان آغوش واکردهست رفتن را که تا امروز
میان مرگ با انسان ندیدم این قرابت را
سحر، در کمتر از یک لحظه ارکان هُدی لرزید
مگر گویاتر از این بود تفسیر قیامت را؟
رها شد نغمهی «فزت و رب الکعبه» در عالم
علی میخواست دریابیم معنای سعادت را
#محسن_ناصحی
زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را
شیخ عیسی! وطنت سینهی ما ،گیرم کُفر
بزند رگ رگ ما جمله حواریّون را
تکّهای از بدن سوختهی ایرانی
خون محال است مُدارا نکند همخون را
نفست گرمتر ای شیخ! مبادا طاغوت
بِبُرد مثل فلسطین نفس زیتون را
اصلاً امروز زمان دست تو باید میداد
کارِ از ریشه برانداختن طاعون را
تیغ بردار که یکبار دگر آل سعود
روی منبر نبرد سلسلهی میمون را
بُت اگر آل خلیفهست، تبردار تویی
پاره کن زودتر این وصلهی ناهمگون را
#محسن_ناصحی
مرا هر قدر ذوق رفتن و پرواز شاعر کرد
تو را اندیشهات مانای تاریخ معاصر کرد
میان آیهی والفجر یا بعد از لیالٍ عشر
تو را باید کجا خواند و کجا بایست حاضر کرد؟!
تو را با کشتی نوح و تو را در نیل با موسی
تو را همپای ابراهیم میباید مجاور کرد
پیمبروار در اطراف تو پروانه پروانه
کلامت مردم این شهر را عمار یاسر کرد
جوانها را مرامت کربلا در کربلا قاسم
کهنسالان عاشق را حبیب بن مظاهر کرد
به راه افتادی و با تو بیابانها خیابان شد
جهان را هر خیابان در مسیر نور عابر کرد
سپاه فیل آوردهست دنیا و نمیفهمد
ابابیل آنچه را با لشکر بیدین و کافر کرد
به تحریف تو در ذلت نشستند و نمیدانند
که عزت را همین نام خمینی بود صادر کرد
زمان با من سر ناسازگاری داشت انگاری
مرا پابند دنیا و تو را مرغ مهاجر کرد
#محسن_ناصحی