شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#محمدمهدی_خانمحمدی» ثبت شده است

با نگاه روشنت پلک سحر وا می‌شود
تا تبسم می‌کنی خورشید پیدا می‌شود

خط به خطِ صفحه‌ی پیشانی‌ات اشراقی است
صبح صادق در همین تصویر معنا می‌شود

فیلسوفان را اشارات تو عاشق می‌کند
آرزومند شفایت ابن سینا می‌شود

مست از یاقوت سرشار کلامت می‌شویم
با جواهرهای نابت فقه پویا می‌شود

از نگاهت انبیا اعجاز را آموختند
هر که یک دم با تو بنشیند مسیحا می‌شود

تا غزل وصف تو باشد قابل تصدیق هست
شعرهای صادقانه بهترین‌ها می‌شود

#محمدمهدی_خانمحمدی

 راوی خبر گوید: با خطابه‌ی ام‌کلثوم(سلام‌الله‌علیها) مردم کوفه همگی صدا به گریه و ضجه و ناله بلند کردند... و هیچ موقع دیده نشد که مردم همچون آن روز گریه کنند.
 لهوف، سید بن طاووس، ص۲۴۴

صدایِ گریه‌ی او شهر را تکان می‌داد
و پای روضه‌ی او هر که بود جان می‌داد

میان قوم عرب یک نسب‌شناس کجاست
که لحن خطبه، علی را فقط نشان می‌داد

نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب
که این حماسه به او قدرت بیان می‌داد

کلامِ دخترِ نهج البلاغه نافذ بود
و درسِ مردی و غیرت به کوفیان می‌داد

خطاب کرد: «شما تا ابد دو رو بودید
اگر خدا به شما عمر جاودان می‌داد

به پاس این همه مدت که دم تکان دادید
خلیفه کاش همان قدر استخوان می‌داد

در این معامله کوفه سفیه بود سفیه
که دین خویش نفهمیده رایگان می‌داد

نشسته‌اید سر سفره‌ی حرام آن‌قدر
که نامه‌های شما نیز بوی نان می‌داد

و رودهای روان را بر آن کسی بستید
که اذن ریزش باران به آسمان می‌داد

به بی‌پناهی اهل خیام در صحرا
فقط حرارت خورشید سایبان می‌داد

شما به نام محمد چقدر می‌کشتید
خدا اگر به علی همچنان جوان می‌داد»

و کاش خطبه او تا همیشه جاری بود
و کاش گریه کمی بیشتر امان می‌داد

نوشته‌اند که شورش به راه می‌افتاد
اگر زمانه کمی بیشتر زمان می‌داد

#محمدمهدی_خانمحمدی