شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#مریم_سقلاطونی» ثبت شده است

ای چشم‌هایت جاری از آیات فروردین
سرشارتر از شاخه‌های روشنِ «والتّین»
 
لبخندهایت مهربان‌تر از نسیم صبح
پیشانی‌ات سرمشق سبز سورۀ یاسین
 
ای با تو صبح و عصر و شب «فی أحسَنِ التقویم»
ای بی‌تو صبح و عصر و شب دل‌مرده و غمگین
 
ای وعدۀ حتمی! بگو کی می‌رسی از راه
کی می‌شکوفد شاخه‌های آبی آمین؟
 
رأس کدامین ساعت از خورشید می‌آیی
صبح کدامین جمعه‌ها با عطر فروردین؟

#مریم_سقلاطونی

🌷 تقدیم به حضرت ام البنین (علیهاالسلام) 

و همه مادران و همسران شهدا


شمیم عطر گل یاس در حرم پیچید

و قلب‌ها شده روشن در آستانۀ عید


پرنده‌ها همه از راه دور برگشتند

بهار با چمدانی پر از شکوفه رسید


درخت، پیرهنی از شکوفه پوشیده‌ست

شکوفه‌های بنفش و شکوفه‌های سفید


هزار دشت بنفشه... هزار لالۀ‌ سرخ

شکفته با نفس گرم دختر خورشید


بهار آمده با عطر پرچم عباس

پر از هوای شقایق شده است سال جدید


بهار با همه گل‌های تازه آمده است

به دست‌بوسی و دیدار مادران شهید


به احترام زنی که شکسته قامت او

شبیه کوه از اندوه چار سرو رشید


بهار، بوی گل سرخ با خود آورده‌ست…

که یادمان نرود زنده است یاد شهید


#مریم_سقلاطونی

زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی

امام پیک فرستاده در پی‌ات، برخیز!
در انتظار جوابت نشسته... تا برسی

چه شام باشی و کوفه، چه کربلا ای دل!
مقیم عشق که باشی به مقتدا برسی

زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام
که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی

مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش!
که در مقام ارادت به مدعا برسی

تمام خاک جهان کربلاست، پس بشتاب
درست در وسط آتش بلا برسی

زهیر باش دلم! با یزید نفس بجنگ!
که تا به اجر شهیدان نینوا برسی

#مریم_سقلاطونی
#مرثیه_با_شکوه

پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غم‌زده در چشمم آشناست...

این خاک بوی تشنگی و گریه می‌دهد
گفتند: غاضریه و گفتند نینواست

دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح
آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست

طوفان وزید از وسط دشت، ناگهان
افتاد پرده، دید سرش روی نیزه‌هاست

یحیای اهل‌بیت در آن روشنای خون
بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست

طوفان وزید، قافله را بُرد با خودش
شمشیر بود و حنجره و دید در مناست

باران تیر بود که می‌آمد از کمان
بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست

افتاد پرده، دید به تاراج آمده‌ست
مردی که فکر غارت انگشتر و عباست

برگشت اسب، از لب گودال قتلگاه
افتاد پرده، دید که در آسمان عزاست

#مریم_سقلاطونی
#مرثیه_با_شکوه

غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش

شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را
پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش

سلام کرد به جدش... سلامی از سر صدق
سلام آن‌که کند جان فدای جانانش

سلام کرد بر آن گونه‌های خاک آلود
بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش

سلام کرد بر آن بوسه‌گاه نورانی
سلام آن‌که کند جان خویش قربانش

سلام آن‌که دلش زخمی مصیبت‌هاست
سلام آن‌که اگر بود کربلا، جانش

میان طف، سپر نیزه و سنان می‌کرد
و می‌سپرد به شمشیرها گریبانش

سلام کرد بر آن جام نیزه نوشیده
بر آن‌کسی که شکستند عهد و پیمانش

سلام آن‌که اگر نینوا حضور نداشت
علی‌الدوام شده ناله‌ی فراوانش

سلام آن‌که سرازیر می‌شود هر روز
به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش...

#مریم_سقلاطونی

پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!

رو از من شکسته مگردان! که سال‌هاست
رو کرده‌ام به سمت شما، ایّها العزیز!

جان را گرفته‌ام به سرِ دست و آمدم
از کوره‌راه‌های بلا، ایّها العزیز!

وادی به وادی آمده‌ام، از درت مران
وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز!

چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز!

ما، جان و مال‌باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز!

خالی‌تر از دو دست من این چشمِ خالی است
محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز!

#مریم_سقلاطونی

پیشکش به حضرت ام البنین(س)
و همه مادران و همسران شهدا

شمیم عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلب ها شده روشن در آستانه عید

پرنده‌ها همه از راه دور برگشتند
بهار با چمدانی پر از شکوفه رسید

درخت، پیرهنی از شکوفه پوشیده است
شکوفه‌های بنفش و شکوفه‌های سفید

هزار دشت بنفشه... هزار لاله‌ی سرخ
شکفته با نفس گرم دختر خورشید

بهار آمده با عطر پرچم عباس
پر از هوای شقایق شده است سال جدید

بهار با همه گلهای تازه آمده است
به دست بوسی و دیدار مادران شهید

به احترام زنی که شکسته قامت او
شبیه کوه از اندوه چار سرو رشید

بهار، بوی گل سرخ با خود آورده است…
که یادمان نرود زنده است یاد شهید


#مریم_سقلاطونی