شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#میلاد_عرفان_پور» ثبت شده است

بخوان از چهره‎ی طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را

فلسطینم، صدای رنج انسانم، مرا بشنو
که شعر داغ من تا آسمان برده بلاغت را

فلسطینم که صبحاصبح با نعش عزیزانم
به دوش خسته‎ی خود می‎کشانم بار حیرت را

کماکان قصه‎ی من مانده در پستوی خاموشی
مبادا از جهان یک شب بگیرد، خواب راحت را

بگو شیپورهای شایعه خاموش بنشینند
و بشنو از دل آوار، آواز حقیقت را

مرا با قامت خونین یارانم، تماشا کن
ببینی تا مگر حیرانی صبح قیامت را

برای کودکان، لالایی از جنس رجز خواندم
که در گهواره فهمیدند معنای شهادت را

فلسطینم، سلاحی دارم از آه و نمی‌ترسم
نثار جان دشمن می‎کنم طوفان وحشت را

فلسطینم، غم آخرزمانم، قبله‎ی اول
که زیر تیغ می‎خوانم نماز استقامت را

#میلاد_عرفان_پور

۲۱ دی‌ماه، سالروز شهادت #شهید_احمدی_روشن

امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفته‌ست، آری وضع کنعان، روشن است

گرچه در بزم حماسه، هیچ جای گریه نیست
در هجوم شعله‌ها، تکلیف باران، روشن است

باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن، با نور ایمان روشن است

کی میان ابرهای تیره پنهان می‌شود؟
آسمان ما که با خون شهیدان، روشن است

مصطفی هم رفت، آری! او هم اینجایی نبود
مردهای مرد را آغاز و پایان، روشن است

#میلاد_عرفان_پور

پرشورترین فصل تلاطم اینجاست
آیینهٔ چشم‌های مردم اینجاست
از وسعت درگاه رضا فهمیدم
مشهد که نه، آسمان هشتم اینجاست

#میلاد_عرفان_پور


با اشک تو رودها درآمیخته‌اند
از شور تو محشری بر انگیخته‌اند
ای تشنه‌لبی که اِذن باران با توست!
از شرم تو ابرها عرق ریخته‌اند

#میلاد_عرفان_پور


آن لحظه که جان می‌رود از دست حسین!
دیدار تو آخرین امید است حسین!
تا همّت عشق است چرا منّت مرگ؟
باید به شهیدان تو پیوست حسین!

#میلاد_عرفان_پور

یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کرده‌ایم
دل را به اشتیاق تو آباد کرده‌ایم

یک ماه دست‌های دعا بوده‌ایم ما
یک ماه میهمان خدا بوده‌ایم ما

یک ماه، ماه دیده و خورشید دیده‌ایم
یک ماه از تو گفته و از تو شنیده‌ایم

ماهی که رفت ماه شگفت جهادهاست
آری، نبرد، روزه و افطار، فتح ماست

از تابش نماز علی ماه روشن است
در نور خطبه‌های ولی راه روشن است

با دشمنان بگو، هوس خام کرده‌اند
بیهوده رو به لشکر اسلام کرده‌اند

حاشا که بیم حمله احزابمان بَرَد
حاشا که پشت سنگر خود خوابمان بَرَد

ما وارثان سلسله‌های رشادتیم
ما راهیان قافله‌های شهادتیم

با ما فقط حساب تفنگ و خشاب نیست
با ماست آنچه قدرت آن در حساب نیست

بنگر که خون روان شده از کربلا به شام
آخر تمام می‌شود این کار ناتمام

گیریم دشمن است چو عمرو بن عبدود
این نسل حیدر است که از راه می‌رسد

بوی ظهور می‌رسد، ایمان، وطن شده‌ست
این لشکر علی‌ست که خیبرشکن شده‌ست

هر چند شعب از دم احمد بهشت ماست
این بار فتح خیبر نو، سرنوشت ماست

بدر است ماه و حضرت خورشید می‌رسد
بدر است ماه و عاقبت آن عید می‌رسد

بدر است ماه و می‌رسد آن عیدِ عیدها
بدر است ماه‌ها همه با این شهیدها

تحریم و بیم کی به دل ما اثر کند؟
کی وسوسه ز کوی دل ما گذر کند؟

ای در صف نبرد نشسته دو دل مباش
دریا ببین و بسته‌ی این آب و گل مباش

ای در صف نبرد نشسته به پا بایست
چون مردهای مرد در این کربلا بایست

ای در صف نبرد! به میدان شتاب کن
قدری به جای گفتن یا لیتنا بایست

دنیا و اهل آن همه گر مانعت شوند
چون حر غیور باش و برای خدا بایست

وای تو گر امید ببندی به شرق و غرب
با قبله باش و بر سر این مدعا بایست

با دشمنان صریح چو شمشیر دم بزن
هرکس اسیر فتنه شد او را قلم بزن

پایت اسیر دست عصای کسان مباد
دستت به پای خواهش از این و از آن مباد

جز آفتاب پابه‌رکاب کسی مباش
هم‌آسمان پر زدن کرکسی مباش

بر خان خائنان به جُوِی نان رضا مده
این نان بهانه‌ای‌ست به اینان بها مده

برخی چه لقمه‌ها که گلوگیر می‌خورند
خوبان ولی به شام بلا تیر می‌خورند

اهل رفاه و بزم که در ناز و نعمتند
کی غمگسار ملت و کی اهل خدمتند؟

دیروز خرده کاسب تحریم بوده‌اند
امروز نیز کاسب تسلیم و ذلتند

سرمست از حقوق نجومی خویشتن
آخر چگونه در طلب حق ملتند؟

ای دوستان که در صف اول نشسته‌اید!
مردم هنوز چشم به راه عدالتند

این مردم صبور که در پای انقلاب
خون داده‌اند و اهل جهاد و رشادتند

این مردم صبور که تحریم دشمنان
از ره نبردشان و هنوز اهل غیرتند

آسان به کف نیامده این عشق و اعتماد
بر ریشه‌های باورشان تیشه‌ای مباد

ای دوستان که در صف اول نشسته‌اید!
اینک شما و عهد عظیمی که بسته‌اید

ناگفته ماند حرف بلندی که روشن است
ایمان مدافع است که این خاک، ایمن است

این آتش فتاده به دنیا گواه ماست
جان مدافعان حرم جان‌پناه ماست

بنگر به شور و شوق جوانان به شهرها
جام شهادتی زده بر جام زهرها

با برق تیغ، هیبت شب را شکسته‌ایم
حاشا که بشنود کسی از پا نشسته‌ایم

ما را سر قمار به دین و وطن مباد
ما را سر معامله با اهرمن مباد

چشم طمع به چشمه خورشید بسته‌اند
دیگر بس است هرچه که پیمان شکسته‌اند..

این خیرگی به کوریشان ختم می‌شود
این تیرگی به صبح امان ختم می‌شود

این دست دوستی که دراز است سویمان
دست دسیسه است از این قوم بی‌گمان

در راه عشق تکیه به خود کی کنیم ما؟
تکرار زخم‌های اُحُد کی کنیم ما؟

شمشیر از نیام، چو رهبر کشیده‌ایم
فریاد فتح، از دل سنگر کشیده‌ایم


"عید است و آخر گل و یاران در انتظار"
عید است و عید نیست مرا غیر روی یار

"دل بر گرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزه دار"

عید است، عید ماه خدا، ماه رحمت است
عید است و عید در نظر ما شهادت است

روی شهید، معنی عید است شک مکن
این عید مادران شهید است شک نکن

عید است، عید زنده شدن، عید انتخاب
این عید همسران صبوری‌ست چون رباب

عید است چشم روشنی عاشقان ببر
خوبان زکات فطریه جان می‌دهند و سر

عید است و کاش طاعت ما هم شود قبول
ما تشنه حسین شماییم یا رسول

ما را دوباره رخصت کرببلا دهید
این عید هم برات زیارت به ما دهید

شعر مشترک از:
#علی_محمد_مؤدب
#میلاد_عرفان_پور
#محمدمهدی_سیار
#محمد_قائمی_راد

رسید جمعه‌ی آخر سلام قدس شریف
سلام قبله‌ی صبر و قیام، قدس شریف

سلام بر دل پرخون مسجدالاقصا
به مسجدی که خداوند گفت: «بارکنا...»

سلام ما به تو و دست‌های بسته شده
سلام ما به تو ای حرمت شکسته شده

اگرچه شعله به پا کرده فتنه هر طرفی
اگرچه تفرقه در هر کنار بسته صفی

اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر
اگرچه تکفیر از پشت می زند خنجر

نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس

بگو به دشمنمان، انتقام، سنگین است
و فتح آخر ما قبله‌ی نخستین است

بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است
بگو که دوره کودک‌کُشی سرآمده است

قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست
که نیست حاصل صهیونیان به‌غیر شکست

دگر به محکمه‌های جهان، امیدی نیست
بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقی‌ست

دمی که تیغ قیام از نیام، برخیزد
به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد

زمان فتنه‌ی شام است و ما سحرزادیم
زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم

به رغم توطئه‌ی نابرادران، هستیم
و در کنار تو ای قدس همچنان هستیم

مباد آنکه رفیقان نیمه راه شویم
شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم

ببین که در غم تو لحظه‌ای نیاسودیم
هنوز چشم‌به‌راهان صبح موعودیم

نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس


مجاهدان سبیل خدا سلام سلام
سلام ای همه‌ی پابرهنه‌های امام

میان موج خطر مانده با دلی آرام
به شیخ عیسی قاسم سلام باد سلام

نبود و نیست حریف قیام، زندان‌ها
اسیر بند نمانند شیخ سلمان‌ها

به شور عاشورا، نیجریه پاینده‌ست
به آل نفت بگو، باقر النمر زنده‌ست

سلام بر دل دریایی اویس قرن
به سرو زخمی همواره ایستاده، یمن

سلام ما به وفای مدافعان حرم
که در شگفت شد از ماجرایشان عالم

به رهروان وفادار راه قدس سلام
به دست غیرت امت، «سپاه قدس» سلام

سلام باد به اسطوره مرد ایرانی
شهید زنده ما قاسم سلیمانی

سلام ما به شهیدان، ستارگان زمین
سلام ما به عماد و جهاد و بدرالدین

نرفته‌ایم به پستو، خدای ماست گواه
که مانده‌ایم کماکان کنار نصرالله


در این نبرد چه جای تعلل و تاخیر
که گفته رهبرمان من کشیده‌ام شمشیر

در این نبرد که واجب شده‌ست بر همه کس
به حکم «لا تطع الکافرین»، جهاد کبیر

من و تو در ره دریا بیا که رود شویم
که می‌روند به مرداب، جوی‌های حقیر

بایست! قوت زانوی دیگران مطلب!
به غیر بازوی خویش از کسی امان مطلب!

به ضربه سم اسبان به روز جنگ قسم
به لحن داغ‌ترین خطبه تفنگ قسم

که جز سپیده شمشیر، صبح ایمن نیست
چراغ‌های توهم همیشه روشن نیست

کجا به بره، دمی گرگ‌ها امان بدهند؟
که دیده راهزنان، گل به کاروان بدهند؟

نه، گرگ اهل وفا نیست، امتحان کافی‌ست
به این درنده چه خوش کرده ای گمان، کافی‌ست

بیا امید به تدبیر خویشتن بندیم
امید خام به لبخند دشمنان کافی‌ست

چه دلخوشید به برجام دوم و سوم
که این تجارت کم سود و پرزیان کافی‌ست

همین قَدَر که چشیدیم از خیانتشان
برای تجربه‌ی هفت نسلمان کافیست


شهید عشق شو از این تفنگ‌ها مهراس
سوار می‌رسد، از طبل جنگ‌ها مهراس

جهان ز موج تو پر شد، خودت جزیره مباش
یمن، اویس شد اکنون، تو بوهریره مباش

در این دو روز شبانی؛ اسیر خواب نشو
ذلیل وعده‌ی بی‌معنی سراب نشو

شعر مشترک از:
#علی_محمد_مؤدب
#محمدمهدی_سیار
#میلاد_عرفان_پور

برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
در عرش صدای «اِرجعی» پیچیده است
یا «ایتها النفس» بیا برگردیم

#میلاد_عرفان_پور


به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامده‌ست به جز ما کسی به یاری ما

به رنجِ راه بیامیز تا بیاموزی
به خط آبله، اسرار پایداری ما

مدام داغ جوان دیده‌ایم و در تشییع
ندیده است کسی اشک سوگواری ما

به سربلندی سرویم و استواری کوه
به رودهای جهان رفته بی‌قراری ما

نمانده جای شکایت که در پیِ هر زخم
بلندتر شده طومار بردباری ما

بهار می‌رسد و پیش پای آمدنش
خوشا که سرخ شود جامه‌ی بهاری ما

#میلاد_عرفان_پور

مرگ باید سجده باشد، سجده‌ی پیش از قیام
اشهدم را خوانده‌ام ای مرگ زیبا السّلام

من چه دارم؟ یک دل دیوانه و یک جان مست
می‌توانم رفت تا عرش خدا با هرکدام

باید از این پس مرا در یادها پیدا کنند
شاعرم گم کرده دل، گم کرده جان، گم کرده نام

روز و شب با کربلا هم‌داستان بودم ولی
عاقبت در روضه‌ی آخر نیاوردم دوام

زندگی یعنی به روی نیزه لبخند حسین
مرگ یعنی کاروان عاشقان در راه شام

زندگی شعری‌ست محکم با ردیف مرگ من
وای اگر این شعر با ماندن بماند ناتمام

می‌روم اما بمان، ای عشق! با یاران من
سایه‌ی تو بر سرِ سرگشتگی‌ها مستدام

#میلاد_عرفان_پور