شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#وحیده_گرجی» ثبت شده است

فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن

دردی عمیق در رگ من تیر می‌کشد
من را برای ذبح عظیم انتخاب کن

هل من معین توست که لبیک می‌دهم
أمّن یجیب‌های مرا مستجاب کن

من روی دست‌های تو قد می‌کشم، پدر
از این به بعد روی نبَردم حساب کن

داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است!
با خون من محاسن خود را خضاب کن

گهواره هم که تاب ندارد بدون من
فکری به حال خاطره‌های رباب کن

وقتش رسیده نیزهٔ خود را علم کنند
هفتاد و دومین غزلت را کتاب کن

#وحیده_گرجی

این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت

از کربلا هرچه مصیبت داشت با خود برد
حتی کمی هم روضهٔ دیوار و در برداشت

عطر مدینه مثل بغضی بود بی‌پایان
جز حسرت باران شدن می‌شد مگر برداشت؟

در راه مکه با خودش سوغاتی از این شهر
قلب شکسته، جان خسته، چشم تر برداشت

هر روز را تا عید قربان نذر ذکری کرد
از ذکر "یا زهرا اغثنی" بیشتر برداشت

احرام بست و دل به دریا زد، چه دریایی!
پل زد به سمت آسمان باهرچه در برداشت

در آسمان‌ها دید شد قربانی‌اش مقبول
وقتی که از جسم خودش آرام سر برداشت...

#وحیده_گرجی

«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر می‌آورم لبیک یا زینب...»

این را که گفتی شوری افتاده‌ست در جانم
در اعتقادم... باورم... لبیک یا زینب...

عمری سرِ این سفره نانم داد و با خود گفت
در روضه‌هایش مادرم: لبیک یا زینب

هرچند دستم خالی خالی‌ست، می‌خوانم
تا ربنای آخرم: لبیک یا زینب

این شور عاشوراست در دل‌ها که می‌گوید:
«جانم فدای خواهرم، لبیک یا زینب»

تو با تفنگت رفتی و در معرکه خواندی:
«من نیز ابن الحیدرم! لبیک یا زینب!»

رفتی و گفتی اذن نزدیک است اما تا
لب تر نکرده رهبرم لبیک یا زینب!...

حالا که بی‌سر آمدی حک می‌کنم این را
بر پیکر انگشترم: «لبیک یا زینب»

شاید قلم روزی تفنگی شد که بنویسم
با خون میان دفترم: «لبیک یا زینب!»

#وحیده_گرجی
#شهادت‌نامه