اگر ز خویش بر آیی
پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۴۸ ب.ظ
اگر وطن به مقام رضا توانی کرد؟
غبار حادثه را، توتیا توانی کرد
ز سایهی تو زمین، آفتاب پوش شود
اگر تو دیدهی دل را، جلا توانی کرد؟
بر آستان تو نقش مُراد، فرش شود
بساط خود اگر از بوریا، توانی کرد
اگر چو شبنم گل، ترک رنگ و بوی کنی؟
درون دیده خورشید، جا توانی کرد
کلید قفل اجابت، زبان خاموشیست
قبول نیست دعا، گر دعا توانی کرد؟
اگر ز خویش بر آیی به تازیانهی شوق؟
سفر به عالم بیانتها، توانی کرد
به کُنه قطره توانی رسید، آن روزی
که همچو موج به دریا، شنا توانی کرد
تو را به هر غم و درد امتحان، از آن کردند
که دردهای جهان را، دوا توانی کرد
تو آن زمان شوی از اهل معرفت «صائب»
که ترک عالمِ چون و چرا، توانی کرد
#صائب_تبریزی
- پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۴۸ ب.ظ