شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

سحر از راه رسیده‌ست

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۵۸ ب.ظ
بی‌تو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

ماه شعبان و رجب، نم‌نم اشکی شد و رفت
خانه ابری‌ست خدایا! رمضان را چه کنم؟

شانه بر زلف دعا می‌زنم و می‌گریم
موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟

صاحب «حیّ علی...»! لقمه‌ی نوری برسان
سحر از راه رسیده‌ست، اذان را چه کنم؟...

کاشکی جرم عیان بودم و تقوای نهان
پیش تقوای عیان، جرم نهان را چه کنم؟

کاش می‌شد که سبک‌تر شوم از سایه‌ی خویش
آفتابا تو بگو! خواب گران را چه کنم؟

زخم شمشیر اگر قوت سحرگاه من است
وقت افطار ولی زخم زبان را چه کنم؟

رنجه از طعنه‌ی پیران پریشان نشدم
با چهل چله جنون پند جوان را چه کنم؟

غرقه‌ی موج رجز، گم شده‌ی بحر رمل
سینه خالی ز معانی‌ست، بیان را چه کنم؟

#علیرضا_قزوه
#سیری_در_قلمرو_شعر_توحیدی
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۵۸ ب.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی