شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

آیینه‌ی عبرت

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۰ ق.ظ

چشم وا کن اُحُد آیینه‌ی عبرت شد و رفت
دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت

آن که انگیزه‌اش از جنگ غنیمت باشد
با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد

داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود
چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود

داد و بیداد برادر که برادر تنهاست
جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست

همه رفتند غمی نیست علی می‌ماند
جای سالم به تنش نیست ولی می‌ماند

مرد مولاست که تا لحظه‌ی آخر مانده
دشمن از کشتن او خسته شده، درمانده

در دل جنگ نه هر خار و خسی می‌ماند
جگر حمزه اگر داشت کسی می‌ماند

مرد آن است که سر تا به قدم غرق به خون
آن چنانی که علی از اُحُد آمد بیرون...

#سیدحمیدرضا_برقعی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۰ ق.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی