شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

صراط المستقیم من!

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ

همه گویند مجنونم همه گویند «دیوانَه‌م»
دلیل عاقلانه بودنش را من نمی‌دانم

همیشه رود می‌فهمد که جریان چیست در پایان
شبیه برکه‌ها در حسرت دریا نمی‌مانم

صراط المستقیم من! رئوف من! رحیم من!
تو را این گونه می‌بینم تو را این گونه می‌دانم

تو با چشمان خود پشت سر من آب می‌ریزی
تو با دستان خود رد می‌کنی از زیر قرآنم

تمام راه، زحمت‌های من بر روی دوش توست
مرا شرمنده‌تر از این نکن حالا که مهمانم

اگر شمس الشموسی این تو و این چهره‌ی زردم
بسوزانم بسوزانم بسوزانم بسوزانم

«ضمانت‌گاه» شاید باعث آرامشم باشد
که هم‌چون آهوی سرگشته‌ای از خود گریزانم

حدیث نور را من سلسله در سلسله خواندم
رسیدم تا به نیشابور فهمیدم مسلمانم

چرا هدهد نمی‌بینم میان این کبوترها؟
میان صحن تو انگار در ملک سلیمانم

اگرچه چند باری آمدم مشهد به پابوست
خدا می‌داند از هر چه نرفتن‌ها پشیمانم

به من لطفی کن ای چشمه به حق آن لب تشنه
به من لطفی کن ای باران که عطشانم ببارانم

شب جمعه‌ست فردا لحظه‌ی موعود می‌آید
میان جمکران در محضر تو ندبه می‌خوانم

همیشه با حضور تو حکایت همچنان باقی‌ست...

#رضا_خورشیدی_فرد

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی