شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

خاطرات قافله

چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۳ ب.ظ

نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را
تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را

هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را

تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟

چقدر خاطره‌ی تلخ مانده در ذهنت
ز نیزه‌دار که سر برده بود حوصله را

چه کودکی بزرگی‌ست این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را

میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را

چقدر گریه نکردید با سه‌ساله، چقدر
به روی خویش نیاورده‌اید آبله را

دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش
نگاه تشنه‌ی آن کاروان یک دِله را

هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری
تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را

مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را

بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟

#سیدحمیدرضا_برقعی
#طوفان_واژه‌ها

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۳ ب.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی