شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

أنتم شفعائی

پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ق.ظ

باران شدم از شوق پریدن به هوایت
شد کفتر بی‌گنبدِ تو، باز رهایت

ای صاحب آن «جامعه‌» پر شده از عشق!
خالی است چرا این همه در جامعه جایت؟

گفتی:« فَتَحَ اللهُ بِکُم» پنجره وا شد
گفتی: «و بِکُم یَختِم» و دل کرد هوایت

کی می‌رسد آن «اَشرَقَتِ الارض» بنورت
کی مست شود جامعه از جام دعایت

هر نیمه شب از ذکر تو روشن شده عالم
مَستَند ملائک همه از عطر عبایت

در بزم شراب آه! بگو مستِ خدایی
شاید متوکل کند اینگونه رهایت

رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد
تا کاخ و ستون هاش بیفتند به پایت

وقتی که امامی و علی هم شده نامت
پیداست که در سامره شاه است، گدایت

یاد نجف افتادم و اشکم شده جاری
کو گنبد و گلدسته و ایوان طلایت؟

«اَنتم شُفَعائی» خبری بود که ما را
بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت

آه از تو چه پنهان... چه بگویم... فقط اکنون
دست من و دامان تو و لطف خدایت

#قاسم_صرافان

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ق.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی