شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

کوه صبر

يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ق.ظ

قامت کمان کند که دوتا تیر آخرش
یک‌دم سپر شوند برای برادرش

خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش

این دو ز کودکی فقط آیینه دیده‌اند
«آیینه‌ای که آه نسازد مکدّرش»

واحیرتا که این دو جوانان زینبند
یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش؟

با جان و دل، دو پاره جگر وقف می‌کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم‌هاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش

چون تکیه‌گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش...


زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قُرُق بود معبرش

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده‌ست
از بس‌که رفته این همه این زن به مادرش

زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش


گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش...

#سیدحمیدرضا_برقعی
#تحریرهای_رود

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ق.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی