شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

مسافر

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ق.ظ

ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است

راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش
دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است

دل‌های شست‌وشو شده و پاک، بی‌شمار
چشمی که تر نگشته در این جاده نادر است

سیر است گرچه چشم و دلت از کرامتش
در این مسیر سفرهٔ افطار حاضر است

وقتی که در نگاه تو مقصد حرم شود
پاگیر جاده می‌شود آن دل که عابر است

با آب و تاب سینه زنان گرم قل قل است
کتری آب جوش که در اصل شاعر است

فنجان لب طلا پر و خالی که می‌شود
هر بار گفته‌ام نکند چای آخر است...

#میثم_داودی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ق.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی