شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

طلوع آفتاب

شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۴۰ ق.ظ

نه از لباس کهنه‌ات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
 
تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل
که از سکوت غصه‌دار حنجرت شناختم
 
تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را
میان پاره‌پاره‌های دفترت شناختم
 
قیام در قعود را، رکوع در سجود را
من از نماز لحظه‌های آخرت شناختم
 
غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را
به روی نیزه، از سر منورت شناختم
 
شکست عهد کوفه... این گناه بی‌شمار را
به زخم‌های بی‌شمار پیکرت شناختم
 
تو را به حس بی‌بدیل خواهر و برادری
به چشم‌های بی‌قرار خواهرت شناختم
 
اگرچه روی نیزه‌ای ولی نگاه کن مرا
نگاه کن... منم سکینه دخترت... شناختی؟

#رضا_حاج_حسینی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۴۰ ق.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی