شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

خون گریهٔ باران

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۸ ب.ظ

یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست

سامرایی شده‌ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش، به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرایی‌ست که در ایل تو چندان کم نیست

بوسهٔ جام به لب‌های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریهٔ باران کم نیست


در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

#سیدحمیدرضا_برقعی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۸ ب.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی