شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

کهکشان سوخته

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۷ ب.ظ

سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت

زین داغ، سنگ سوخت ولی من نسوختم
چشمان من شرارۀ غیرت مگر نداشت؟

می‌خواستم دل، این دل مجروح بشکند
تا صبحدم گریستم اما اثر نداشت

دیشب خیال سوخته چون شمع نیمه‌جان
تا صبح از مزار شما چشم بر نداشت

باور کنید آینه‌ای سوخت، خاک شد
آیینه‌ای که جز نفس شعله‌ور نداشت

یک شب، کدام شب؟ شب مرگ ستاره‌ها
یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت

بر دوش باد صبح، چو خاکسترش گذشت
«گفتم کفن زمانه از این خوب‌تر نداشت»

#علیرضا_قزوه

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۷ ب.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی