شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

جان جهان

شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۵۷ ب.ظ

گر چه سوز همه از آتش هجران تو بود
رمز آزادی توحید به زندان تو بود

دوستان اشک فشانند به یاد تو همه
خنده‌زن خصم گر از دیدهٔ گریان تو بود

آه پنهان تو از محبس در بسته گذشت
که جهان را سخن از ناله و افغان تو بود

دامن خاک کجا روی نکوی تو کجا؟
ای که هر عرش‌نشین دست به دامان تو بود

تا گریبان افق با نفس صبح شکافت
مرغ شب آه کشان سر به گریبان تو بود

داد فرمان، ز چه بر قتل تو هارون در حبس؟
ای که آزادی، سر در خط فرمان تو بود

از چه در برق مناجات تو افلاک نسوخت؟
ای که سوز همه از سینهٔ سوزان تو بود

شب تاریک که هر خانه چراغی دارد
شعلهٔ آتش دل، شمع شبستان تو بود

تو که بر پیکر بی‌جان جهان جان بودی
از چه بر تختهٔ در، پیکر بی‌جان تو بود...

#غلامرضا_سازگار

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۵۷ ب.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی