شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

خورشید هفتم

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۴۵ ق.ظ


از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...

بال وا کن لحظه‌ای در زیر باران شهود
از فراز عرش می‌بارد سحاب دیگری

بوی پیراهن شنیدم، دیده بستم تا مگر
یوسف شعرم ببیند باز خواب دیگری

ای غزل! امشب به دریای مدیحش دل بزن
دارد این امواج، گوهرهای ناب دیگری

ما خدا را در جمال چارده تن دیده‌ایم
خوانده‌ام این حرف‌ها را در کتاب دیگری

جمله از شهر و دیار و آب و خاکی دیگرند
این یکی هم می رسد از خاک و آب دیگری

بوی احمد، بوی زهرا، بوی حیدر، بوی عشق
بشنوید از این چمن، عطر گلاب دیگری

حضرت خورشید هفتم، آن که چشم روزگار
با وجود او ندارد انتخاب دیگری

شک ندارم جبرییل امشب برای عرشیان
وصف او را می‌کند با آب و تاب دیگری

ماه کی بعد از نگاهش آفتابی می‌شود؟
می‌رود از شرم، شب‌ها در حجاب دیگری

شش کتابش را خدا آورد و امشب هم گشود
از کتاب معرفت، فصل الخطاب دیگری

یا نمی‌داند بلندای مقامش تا کجاست
یا ندارد منکرش حرف حساب دیگری

مثل بغدادش خرابم کرده درد اشتیاق
بسته بالم را فراقش با طناب دیگری

یا بگو باب الحوائج یا بگو باب المراد
نام او حیف است بردن با خطاب دیگری

#عباس_شاه_زیدی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۴۵ ق.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی