شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۵۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

امام حسین (علیه‌السلام):
یَا بُنَیَّ، اِصْبِرْ عَلَى الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً
فرزندم! در راه حق پایداری کن، هرچند تلخ باشد.
الکافی، ج‏۲، ص۹۱

در عشق، رواست جان‌نثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
در یاری حق صبور باشید، صبور
تلخ است اگر چه پایداری کردن

#محمدجواد_غفورزاده

اگر وطن به مقام رضا توانی کرد
غبار حادثه را توتیا توانی کرد

جهان ناخوش اگر صد کدورت آرد پیش
ز وقت خوش همه را باصفا توانی کرد

ز سایهٔ تو زمین آفتاب‌پوش شود
اگر تو دیدهٔ دل را جلا توانی کرد

جمال کعبه ز سنگ نشان توانی دید
اگر ز صدق طلب رهنما توانی کرد

بر آستان تو نقش مراد فرش شود
بساط خود اگر از بوریا توانی کرد

اگر چو شبنم گل ترک رنگ و بوی کنی
درون دیدهٔ خورشید جا توانی کرد

کلید قفل اجابت زبان خاموش است
قبول نیست دعا تا دعا توانی کرد

اگر ز خویش برآیی به تازیانهٔ وجد
سفر به عالم بی‌منتها توانی کرد

تو را به هر غم و درد امتحان از آن کردند
که دردهای جهان را دوا توانی کرد

تو آن زمان شوی از اهل معرفت «صائب»
که ترک عالم چون و چرا توانی کرد

#صائب_تبریزی

از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را

تا باد صبا بوی تو را در چمن آرد
برداشته هر شاخ گلی دست دعا را

باشد همه شب نام خوشت ورد زبانم
اَصبَحتُ عَلَی ذِکرِکَ سِرّاً و جَهارا

گیرم که شکیبد دل ما، رحم تو چون شد؟
بردار نقاب از رخ و بنمای لقا را...

در کوی تو دیگر به سرافرازی ما کیست؟
گر عشق کند خاک به راهت سر ما را

عمری‌ست «حزین» را کف امید فراز است
امید که محروم نسازند گدا را

#حزین_لاهیجی

من کیستم مگر، که بگویم تو کیستی
بسیار از تو گفته‌ام اما تو نیستی

من هرچه گریه می‌کنم آدم نمی‌شوم
ای کاش تو، به حال دلم می‌گریستی

دیگر چگونه روی دو پایم بایستم
وقتی به نیزه تکیه زدی تا بایستی

ای هرچه آب دربدرِخاکِ پای تو
در این زمین خشک به دنبال چیستی؟

باید بمیرم از غم این زندگانی‌ام
وقتی که جز برای شهادت نزیستی

#زهرا_بشری_موحد
#مرثیه_با_شکوه

الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما

ز هر قطرۀ خون تو لاله روید
گلستان بماند چنین میهن ما

گناهی نداریم جز بی‌گناهی
گواه است این پاره پیراهن ما

به تن جامۀ رزم داریم و آن را
نیارد به در مرگ هم از تن ما

به جز شوق دیدار در ما نیابی
به جز عجز در چهرۀ دشمن ما

شهید من ای جاودان، از تو گفتن
گران‌مایه عهدی‌ست بر گردن ما

به خون خفته چشمان تو خیره مانده
به فردا به آیندۀ روشن ما

#محمدحسین_نعمتی

چرا و چرا و چرا می‌کشند؟
«به جرم صدا» بی‌صدا می‌کشند

بگو تا به کی تا به کی تا به کی
در این کربلا مصطفی می‌کشند؟

نمی‌میری ای نور! ای زندگی!
اگر مرده ‌‌دل‌ها تو را می‌کشند

اگر چه به اصرار و انکارشان
تو را بارها بارها می‌کشند

کنون بذر خورشیدها خون توست
چه باکی اگر شعله را می‌کشند

هوای نفس‌های مایی هنوز
اگر چه تو را بی‌هوا می‌کشند

چنین بوده آیین تاریکشان
که خفاش‌ها روشنا می‌کشند

شکستیم و آغاز روییدنیم
که ما را برای بقا می‌کشند...

شهادت چه جانی به ما داده است
که ما زنده هستیم تا می‌کشند

#علی_داودی

۲۱ دی‌ماه، سالروز شهادت #شهید_احمدی_روشن

امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفته‌ست، آری وضع کنعان، روشن است

گرچه در بزم حماسه، هیچ جای گریه نیست
در هجوم شعله‌ها، تکلیف باران، روشن است

باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن، با نور ایمان روشن است

کی میان ابرهای تیره پنهان می‌شود؟
آسمان ما که با خون شهیدان، روشن است

مصطفی هم رفت، آری! او هم اینجایی نبود
مردهای مرد را آغاز و پایان، روشن است

#میلاد_عرفان_پور