شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳۸۱ مطلب با موضوع «سایر موضوعات» ثبت شده است

افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش

با آن همه سوار و کمان‌دار و نیزه‌دار
دیگر نبود فاصله‌ای تا برادرش...

بسیار سربلند و سرافراز مانده بود
در غربتی به وسعت دنیا برادرش

خطی عمود در افق دید کهکشان
شطی که بود شعله‌ور اما برادرش...

یک عمر بود مشق شب لاله‌های باغ
یک مشک آب، علقمه، مولا، برادرش


حالا منم که پاک، دل از دست داده‌ام
در شعری از برادر او تا برادرم

حالا منم که همنفسم روی خاک‌هاست
حالا منم که در دل صحرا برادرم...

با خون وضو گرفته و لب تشنه و غریب
افتاده است از نفس آنجا برادرم

با مادری که جای پدر را گرفته بود
رفتم کنار پنجره، حالا برادرم ـ

بی‌دست و پا و خسته و آرام روی تخت
گردیده بود غرق تماشا برادرم

ده ماه بعد، گوشۀ گلزار بود و من...
سنگی سفید بود و چه زیبا برادرم

در خواب ناز بوی خدا را گرفته بود
آنجا کنار تربت صدها برادرم...

#احمد_علوی
#شهادت‌نامه

تقدیم به #پدران_شهدا


گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را

در بدرقه‌ات خانۀ ما کرب‌وبلا شد
بوسیدمت آن‌سان که حسین اکبر خود را

تا پر بکشی از دل این خاک به افلاک
بر شانۀ تو دوخته بودم پر خود را...

عشق آمد و آغوش مرا از تو تهی کرد
تا پُر کند از خون دلم سنگر خود را

من سوختم از صبر ولی عشق جلا داد
با خونِ جگرگوشۀ من گوهر خود را

مفقودالاثر باش ولی رسم وفا نیست
پنهان کنی از چشم پدر پیکر خود را

عمری‌ست محرم به محرم نگرانم
شاید سر نیزه بفرستی سر خود را

#مهدی_مردانی
#شهادت‌نامه

غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا می‌کرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا می‌کرد

عطش و اشک و آتش و غم بود، در تب کودکان بغض‌آلود
منجی چشم‌های منتظران، جمعه در حقشان دعا می‌کرد...

جاده‌ها هر چه دورتر می‌شد، چشم‌هامان صبورتر می‌شد
شهر آن روز هر چه اکبر داشت، بی‌ریا نذر کربلا می‌کرد

خنجر آبدیدۀ دشمن، در شررهای باد می‌رقصید
پیش چشمان بی‌قرار فرات،‌ سر یک نخل را جدا می‌کرد...

عشق می‌دید بازی خون را، پیکر نخل‌های کارون را
قبله‌ای سرخ، خاک مجنون را سجده‌گاه فرشته‌ها می‌کرد

خاک می‌برد لاله‌هایی را که علمدار نینوا بودند
مادری در کنار تربتشان، هی اباالفضل را صدا می‌کرد

آی آن‌ها که بی‌خبر رفتید! عهد بستید و تا سحر رفتید
پدری پیر و مهربان هر شب، اشک را سوز ربنا می‌کرد

عهدتان بود تا شهید شوید، پیش این مرد، روسفید شوید
نوبت امتحان مادر شد، باید این نذر را ادا می‌کرد

گر چه زخمی، شکسته پر بودید، باز هم عاشق سفر بودید
و کسی داشت قلب‌هاتان را کم‌کم از این قفس رها می‌کرد

وقتی از سمت نور آوردند، یاس‌ها را به روی شانۀ شهر
حجله‌های غریبتان شب را صفی از گنبد طلا می‌کرد...

#ساراسادات_باختر
#شهادت‌نامه

این قصۀ غیرِ قابلِ تأویل است
در مکتبِ ما، هراس و شک تعطیل است
گو تیغ به دستِ هرکه باشد، باشد
ما حنجرمان حنجر اسماعیل است

#حمید_زارعی

چشم تو خراب می‌شود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
آرامش چشمان علی‌اکبری‌ات
انداخته اضطراب در لشکر کفر

#رضا_محمدی

تشنه‌ست شبیه ماهی بی‌دریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
صبری بده، ای خدا به فرزند شهید
وقتی که بلد شد بنویسد بابا

#زهرا_سپه_کار

با حسرت و اشتیاق برمی‌خیزد
هر دستِ بریده، باغ برمی‌خیزد
هر قطره خون ناب از جسم شهید
می‌ریزد و با چراغ برمی‌خیزد 

#سیداحمد_حسینی

ای تیغ عشق! از سر ما دست برمدار
دردسر است سر که نیفتد به پای یار

از نو رسیده است خبرهای داغ ... آه
از نو رسیده است خبرهای داغدار

تو سر رسیده‌ای و ورق خورده سررسید
شد ابرویت هلال محرم در این دیار

آخر چگونه زیسته بودی که داده جان
جان دادنت به پیکر بی‌روح روزگار

آخر چگونه زیسته بودی که برده‌ای
از چنگ این زمانه چنین مرگ شاهوار

در چشم‌های حسرتیان خیره مانده‌ای
شرم از تو کشتمان، نگهت را نگاه دار

آتش زدی به جان جهانی، چه کرده‌ای
با آن نگاه نافذ آتش به اختیار!

#محمدمهدی_سیار

هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
مردان خدا برای زیبارفتن
هر بار، مسیر تازه‌ای می‌سازند!

#سیداکبر_سلیمانی

ماییم در انحصار تن زندانی
ما هیچ نداریم به جز حیرانی
اما تو سری و می‌روی دست به دست
سرگردانی کجا و «سر» گردانی!

#محمدحسین_ملکیان