شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳۸۱ مطلب با موضوع «سایر موضوعات» ثبت شده است

از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق‌تری از من

دلبسته‌ات بودم من و دلبسته‌ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من

آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من»

رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمانِ تری از من

«فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظا» خواندم که برگردی
برگشته‌ای با حال و روز بهتری از من

من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده‌های زخمی‌ات دل می‌بری از من

عاشق‌ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...

#سیده_تکتم_حسینی
#شهادت‌نامه

از بودن تو خاطره دارد آیا؟
حس کرده به روی گونه دستت را یا؟...
بر خندۀ عکس آخرت زل زده است
طفلی که بلد نیست بگوید بابا 

#سعید_مبشر

آرامش موّاج دریا چشم‌هایش
دور از تعلق‌های دنیا چشم‌هایش

راه زیادی نیست در تکرار تاریخ
از روضه‌های کربلا تا چشم‌هایش

حتی شهادت می‌تواند ساده باشد
این را شهادت می‌دهد با چشم‌هایش

پیروز میدان نبرد خیر و شر کیست؟!
شمشیرهای غرق خون یا چشم‌هایش؟

فکر فراموشی آن تصویر تلخم
قصدم فراموشی‌ست... اما چشم‌هایش

#فاطمه_زاهدمقدم

طوفان کرده قیامت چشمانت
این شور و شکوه و شوکت چشمانت
لکنت دارد زبان تیغ دشمن
در معرکه فصاحت چشمانت

#عبدالله_امیدوار

با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند
تا زنده شود رسالت خون حسین
با نام شکوهمند زینب رفتند

#سیدحسن_حسینی

شاید که برای تعزیت می‌آید
تشییع تو را به تسلیت می‌آید
این خانم کوچک سه‌ساله چه کسی‌ست؟!
سوی تو خلاف جمعیت می‌آید

#زهرا_سپه_کار


این چندمین نامه‌ست بابا می‌نویسم؟
هر چند یادت نیست امّا می‌نویسم

دیروز هم برگشت خورده نامه‌هایم
من با امید این نامه‌ها را می‌نویسم

امروز با سارا کمی دعوایمان شد
از قهرها، از آشتی‌ها می‌نویسم

خانم معلم، نمرۀ عالی به من داد
او گفت: من با «عشق» انشا می‌نویسم

مادر برایم قصه‌ای از کربلا گفت
در نامه‌ام عین همان را می‌نویسم

او از تحمل گفت، از یاسی سه‌ ساله
از تشنگی، از صبر دریا می‌نویسم

از دختری کوچک که نامش هم رقیّه‌ست
از بی‌وفایی‌های دنیا می‌نویسم

بابا! دلم ابری‌ست، میل گریه دارد
دلتنگی‌ام را از همین جا می‌نویسم

اسمت شبیه اسم بابای رقیّه‌ست
من از غم آن خوب تنها می‌نویسم

این نامه را هم پست خواهم کرد امروز
اما برایت باز فردا می‌نویسم

#خدیجه_پنجی
#شهادت‌نامه

یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
یک مادر گریان که به دختر می‌گفت:
بابای تو زنده است... هر چند که نیست

انشام دوباره بیست، بابای گلم!
موضوع: «کسی که نیست» بابای گلم!
دیشب زن همسایه به من گفت «یتیم»
معنای یتیم چیست؟ بابای گلم!

گفتی که پس از سجود برمی‌گردی
وقتی که صلاح بود برمی‌گردی
در نامه نوشتی که دلت تنگ شده
تا فکر کنم که زود برمی‌گردی!

در باد نشانه‌های بال و پر توست
بر گونه هنوز بوسۀ آخر توست
گفتند به من در آسمانی... بابا!
خورشید به خون نشسته شاید سر توست

اشک و تب و سوز بوی بابا دارد
اینجا شب و روز بوی بابا دارد
شاید که نرفته است، مادر به خدا
این چفیه هنوز بوی بابا دارد

#میلاد_عرفان_پور
#شهادت‌نامه


بال پرواز گشایید که پرها باقی‌ست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقی‌ست

پشت بت‌ها نشود راست پس از ابراهیم
بت‌شکن رفت ولی باز تبرها باقی‌ست

گفت فرزانه‌ای، امروزِ شما عاشوراست
جبهه باقی‌ست و شمشیر و سپرها باقی‌ست

جنگ، پایان پدرهای سفر کرده نبود
شور آن واقعه در جان پسرها باقی‌ست

گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود
شرط‌ها مانده و اما و اگرها باقی‌ست

«شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
در ره منزل لیلی که خطرها» باقی‌ست...


کوفه کوفه است ولی ترک سفر جایز نیست
که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیست

همه گفتند بمان مرتبه‌پیمایی کن
در همین مکه اقامت کن و آقایی کن

دست کم سمت حوالی وطن هجرت کن
ای عقیق از همه بگذر به یمن هجرت کن

همه گفتند بمان او سخنی دیگر داشت
آن سفر کرده، هوای وطنی دیگر داشت

کوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شد
رفت در جاده شتابان، سفری پیدا شد

شب تاریخ پر از قهقههٔ غفلت بود
ناگهان عطر دعای سحری پیدا شد

بانگ زد عقل که «اقبالِ» شقایق با اوست
«نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد»

گفت هنگام قیام است سر و جان بازید
سر مَدُزدید اگر فتنه‌گری پیدا شد

وای اگر اهل بصیرت اُحُد از یاد بَرَند
چون غنیمت‌زدگان ترک خود از یاد بَرَند

وای اگر مزرعه‌ها سوخته با رعد شود
مُلک ری آفت عُمْرِ عُمَر سعد شود

گفت ای پاکدلان ختم به خیر است این راه
راه بیداریِ صد حرّ و زهیر است این راه...


هر چه داریم از آن مرد شهادت پیشه‌ست
که نماد شرف و عاطفه و اندیشه‌ست

آن‌که آموخت به موسی‌جگران نیل شدن
بر سر ابرهه‌ها فوج ابابیل شدن

بین محراب دعا چون زکریا بودن
در دل طشت زر حادثه یحیی بودن...

گفت سالار شهیدان که هدف گم نشود
صوت قرآن ز پی نغمۀ دف گم نشود

غَفَرَالله لَکُم، راه سعادت باز است
ایُّها الناس در باغ شهادت باز است

«هر که دارد هوس کرب‌وبلا بسم‌الله
هر که دارد سر همراهی ما بسم‌الله»...

#جواد_محمدزمانی
#شهادت‌نامه

خوش باد دوباره هفتهٔ جنگ شده‌ست
دریاچهٔ خاطرات خونرنگ شده‌ست
امروز دوباره می‌گدازد این دل
این دل که برای شهدا تنگ شده‌ست

#عبدالرحیم_سعیدی_راد