شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#جواد_هاشمی» ثبت شده است

دوباره بوی خوش مشک ناب می‌آید
شمیم توست که با آب و تاب می‌آید

به صبح دولت من آسمان خورَد غبطه
که نیمه‌شب به برم آفتاب می‌آید

نسیم شام نگشته اگر به دور سرت
چرا به سوی خرابه، خراب می‌آید؟

هنوز در غم بی‌آبی لب تو ببین
که چشمه‌چشمه ز چشمانم آب می‌آید

قرار بود که در خواب بینمت ورنه
«شب وصال به چشم که خواب می‌آید؟»

جز این‌که شویَمَت از اشک خویش، ای گل من!
دگر چه کار ز دست گلاب می‌آید؟

هر آن‌که دید سرت را میان دستم گفت:
چقدر عکس تو امشب به قاب می‌آید

رسید اگر به اجابت تعجبی نکنم
دعای خسته‌دلان مستجاب می‌آید

#جواد_هاشمی
#از_سنگ_ناله_خیزد

کمتر کسی است در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند

«دل‌های جمع را کند آشفته یاد من
راضی نمی‌شوم که کسی یاد من کند»

یاد آورم ز قاسم و عباس و اکبرم
چشمم نظر چو بر گل و سرو و سمن کند

غوغای کربلا، غم کوفه، حدیث شام
جان بر لبم رسانَد و خون، قلب من کند

ما را خرابه جای شد و هیچ‌کس نگفت
باید که لاله جای به صحن چمن کند

از بازگشتمان به مدینه، کنایتی‌ست
هر کاروان خسته که رو در وطن کند

بار مرا اگر چه اجل بسته است و باز
خوش روبه‌رو مرا به حسین و حسن کند،

شرمنده‌ی محبت زینب شوم که آه!
باید دوباره جامه‌ی ماتم به تن کند

وقتی کفن برای من آماده می‌شود
او باز گریه بر بدن بی‌کفن کند

#جواد_هاشمی

گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبه داور بخوانمت
 
دیدم رسول اُمّ أبیهات خوانده است
گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

دیدم تویی هر آینه، آیینه علی
گفتم عجب به جاست که حیدر بخوانمت

دیدم قیامت است درِ خانه شما
گفتم رواست بانوی محشر بخوانمت

گفتم مفصل است سخن، مجملش کنم
جبریل گفت سوره کوثر بخوانمت

ای مادر حسین و حسن! مام زینبین!
من هم اجازه هست که مادر بخوانمت؟

#جواد_هاشمی

گل بی‌تو رخصت چمن‌آرا شدن نداشت
گل نه، که غنچه نیز دل وا شدن نداشت
 
بی مهر ماه روی تو هرگز ستاره‌ای
ای زهره‌روی! زَهره زهرا شدن نداشت

خیر کثیر! قدر تو این بس که غیر تو
کس افتخار کوثر طه شدن نداشت

تطهیر بی‌طهارت تو لفظ بود و بس
لفظی که هیچ مایه معنا شدن نداشت

غیر از تو هیچ دختری ای مادر پدر
شایستگی اُمّ أبیها شدن نداشت

نخلی که بود سایه‌نشین سرشک تو
در ریشه هیچ حسرت طوبی شدن نداشت

گمگشته تربت تو اگر چهره می‌نمود
تا حشر کعبه فرصت پیدا شدن نداشت

#جواد_هاشمی