دلهای آشفته
پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۴۹ ب.ظ
کمتر کسی است در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
«دلهای جمع را کند آشفته یاد من
راضی نمیشوم که کسی یاد من کند»
یاد آورم ز قاسم و عباس و اکبرم
چشمم نظر چو بر گل و سرو و سمن کند
غوغای کربلا، غم کوفه، حدیث شام
جان بر لبم رسانَد و خون، قلب من کند
ما را خرابه جای شد و هیچکس نگفت
باید که لاله جای به صحن چمن کند
از بازگشتمان به مدینه، کنایتیست
هر کاروان خسته که رو در وطن کند
بار مرا اگر چه اجل بسته است و باز
خوش روبهرو مرا به حسین و حسن کند،
شرمندهی محبت زینب شوم که آه!
باید دوباره جامهی ماتم به تن کند
وقتی کفن برای من آماده میشود
او باز گریه بر بدن بیکفن کند
#جواد_هاشمی
- پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۴۹ ب.ظ