زیارت تو
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامهبر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کردهایم از راه دور
نیّت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
ما کبوترهای بیبالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
نمرهی ما صفر شد از بیست؛ اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما
خطّهی ما تشنهی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما
این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم
برکتش از توست «یا مَن یکشفُ کلَّ الهُموم»
سرپناه ناامیدان! مأمن مأیوسها!
ایستگاه آخرِ ای کاشها، افسوسها
گرم در رؤیای صحن و گنبد و گلدستههاست
زائر دلخسته و بیخواب از کابوسها
نور گیرد ماه، تا شبهای جمعه در حرم
میطراود نغمهی یا نور و یا قدّوسها
میرسند از راه زائرها، ملائک گردشان
فرش زیر پایشان هم شهپر طاووسها
در ازای قطرههایی اشک با خود میبرند
از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوسها
هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست
در گِلِ ایرانیان خاکی به غیر از طوس نیست...
عاقبت یا ساکن خاک خراسان میشوم
یا شهید جادهی مشهد به تهران میشوم
زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان میشوم
در زیارتها سرم پایینتر از قبل است و من
پشت ابر گریهها از شرم پنهان میشوم
بازدید هر که هربار آمده پس میدهی
و من از کم آمدنهایم پشیمان میشوم
خواب دیدم در حریمت شعرخوانی میکنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان میشوم
پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم با تو آن هم کربلاست
اشک در چشمت به شوق آشنایت جمع شد
بغض دیدار جوادت در صدایت جمع شد...
روی خاک افتادهای اما نه با اصرار خود
دست و پا از بس زدی فرش سرایت جمع شد
با لبان تشنه زیر لب صدا کردی حسین
در گلویت بغضهای کربلایت جمع شد
روضه میخواندی که یا جدّاه! بعد از کشتنت
در حصیری پیکر از هم جدایت جمع شد
آه... یا جدّاه! بیتو اهلبیتت زار شد
وای از آن روزی که زینب راهی بازار شد
#محمدعلی_بیابانی
- شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۴ ق.ظ